0.0از 0

خدا نمی میرد

خرید
  • چاپی
  • الکترونیکی
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب خدا نمی‌ میرد

کتاب خدا نمی‌میرد، اثر محمدحسین شاه‌آبادی؛ با یک ایده کوچک در سال ۱۳۸۷ شروع شد و بعد از فراز و فرودهای بسیار، نوروز ۱۳۹۳ به پایان رسید. در این بالا و پایین ایام، انگیزه تدوین و انتشارش پایین و پایین‌تر می‌آمد به خاطر اینکه تطورات روحی نویسنده کم نبوده و الآن که به نگاشته‌هایش می‌نگرد، احساس می‌کند چنگی به دل نمی‌زند!
به هر حال آنچه می‌خوانید حاصل تحقیقات نگارنده است و با کمک پرنده خیال به قالب رمان نزدیک شده است. راستی، آن‌ها که از نزدیک با خم‌وچم جنگ ۳۳ روزه و فضای واقعی لبنان در ارتباط بوده‌اند، احتمالا نقد بسیار دارند.

نوجوان بود. دوست و رفیق‌هایی هم داشت. محله‌شان را هم دوست داشت. مدرسه، خانه، دوست، معلم و ... همه را دوست داشت. جزوی از خاطراتش بودند. اما بابا ماموریت داشت. باید بین بابا و خاطراتی که داشت انتخاب می‌کرد. سرانجام زور بابا چربید و همراه او و باقی خانواده رفت. اولش مثل همه تازه واردها کمی غریبی می‌کرد. اما چند روزی که گذشت فهمید اینجا با خانه‌شان فرق چندانی ندارد! دوستانی پیدا کرده بود که از رفیق‌های چندساله‌اش صمیمی‌تر بودند! اما راز این صمیمیت چه بود؟ چه چیزی آن‌ها را به آنجا کشانده بود؟ اصلا پدر چه ماموریتی داشت؟ چه اتفاقی قرار بود بیفتد؟ دوست‌هایی که پیدا کرده بود چه رویایی داشتند؟ اینجا کجا بود؟! قرار است چه شود؟! همه این پاسخ‌ها داستان امیر قصه ماست. پسری که با پدرش پا به کشور جهاد و شهادت می‌گذاشت. قصه‌ای که به دوران جنگ ۳۳ روزه برمی‌گردد و قرار است از چگونه مرد شدن همین نوجوان‌ها در مدرسه‌ای حسینی برایمان روایت‌ها بگوید.

گزیده کتاب خدا نمی‌ میرد

اگر آن شبی که امیر با بابا و زینب به مخفی‌گاه سید حسن رفت، ۱۲ ژوئن ۲۰۰۶ یا همان ۲۲ خرداد ۸۵ بوده، الآن حدود یک ماه از دعای عهد خواندن‌های او می‌گذرد و حدود ۱۰ روز دیگر به سربازی امام زمان انتخاب می‌شود. البته امیر از همان شب فهمید جزو آن دو سربازی که عمو می‌گفت، نیست و اگر چه الآن مدت‌هاست که عمو را ندیده است، از اخباری که امروز رسیده معلوم شد که هیچ کدام از سربازان مقاومت نمی‌توانستند آن دو سرباز باشند. چرا که اصلا دو سرباز دو سرباز اسرائیلی بودند! اخبار گفته که حزب‌الله در یک عملیات سه سرباز اسرائیلی را کشته و دو تا را گروگان گرفته است و تا سمیر قنطار آزاد نشود، آنان را آزاد نخواهد کرد. همه مردم در رسانه‌ها منتظر نتایج رسانه‌های اسرائیل بودند که ناگهان موشکی به سوی لبنان شلیک شد و لحظاتی نگذشت که صدای بعدی هم آمد. در حقیقت ظرف یکی دو ساعت باران توپ بود که بر سر لبنان ریخته می‌شد و این اولین باری بود که امیر صدای بمباران را این قدر نزدیک و واقعی می‌شنید.

به جرئت می‌شد گفت که لرز کرده است. نه او، که خیلی‌های دیگر هم همین جور بودند. کوچه‌ها را که نگاه می‌کردی، زنان و کودکان بیرون  آمده بودند و به آسمان می‌نگریستند. با هر صدای شلیک، افراد در خودشان فرو می‌رفتند و بعد از انفجار با همهمه‌ای به جای قبلی خود باز می‌گشتند. تا اینکه رسانه‌ها اعلام کردند فردا سید حسن نصرالله یک نشست خبری مستقیم در مسجد امام حسن علیه السلام در حومه بیروت برگزار خواهد کرد.