خلاصه کتاب غرور و تعصب
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی خلاصه کتاب غرور و تعصب
چکیدهی یکی از برترین رمانهای کلاسیک جهان... در خلاصه کتاب غرور و تعصب به قلم جین آستن، نویسندهی برجستهی انگلیسی، مخاطب داستانی عاشقانه میان الیزابت زیباچهره و آقای دارسیِ خوشاصلونسب و ثروتمند خواهید بود. گفتنی است این اثر از برترین رمانهای عاشقانهی کلاسیک بهشمار میآید.
جین آستن (Jane Austen)، نویسندهی برجسته و نامآشنای انگلیسی، کتاب غرور و تعصب (Pride and Prejudice) را اولین بار به سال 1813 منتشر کرد. این اثر از زمان نخستین انتشار تا به امروز نُقل محافل ادبی بوده و به گواه صاحبنظران به نماد عصر خویش و نشان دورهی تاریخی خود بدل گشته است. غرور و تعصب در فهرست برترین رمانهای تاریخ ادبیات بریتانیا قرار داشته و نام جین آستن در کنار دیگر نویسندگان بزرگ انگلستان همچون چارلز دیکنز همواره خوش درخشیده است.
داستان از این قرار است: خانوادهی «بنت» که پنج فرزند دختر دارند، در تلاشاند تا هر چه زودتر برای دخترانشان همسرانی شایسته پیدا کنند و از این طریق خیالشان از بابت آیندهی درخشان دخترانشان آسوده شود. نیازی به یادآوری نیست که در این رمان همسر شایسته مترادف با همسر پولدار قرار میگیرد! ماجرای اصلی رمان غرور و تعصب از زمانی آغاز میشود که آقای دارسیِ نجیب و ثروتمند پا در خانهی بنتها میگذارد. از این لحظه است که دیگر هیچچیز به حالت سابق باز نمیگردد و سرنوشت آقای دارسی و اطرافیانش دگرگون میگردد.
بدیهیست که سخن گفتن از چنین رمان بیهمتایی در این فرصت اندک نمیگنجد. همهی تلاشمان این بود که مختصری شما را با رمان درخشان جین آستن آشنا سازیم؛ رمانی که در میان آثار نویسندهاش از جایگاه ویژه و مهمی برخوردار است. علاوه بر این، کتاب غرور و تعصب بهنوعی به انعکاس جامعهی بریتانیا در عصر ویکتوریا میپردازد و از این جهت نیز حائز اهمیت است.
این اثر که هماکنون مقابل شماست، خلاصهای از کتاب غرور و تعصب است که ترجمه و خلاصهسازی آن را نیلوفر شیرازیان بر عهده داشته و انتشارات نوژین آن را به چاپ رسانده است. نسخهی کامل این رمان نیز (بهصورت صوتی و متنی) در سایت کتابراه موجود است که در صورت تمایل میتوانید از آن بهره ببرید.
بخشی از خلاصه کتاب غرور و تعصب
الیزابت در پیادهرویهای صبحگاهیاش بارها و بارها به آقای دارسی برخورد، اما برای جلوگیری از این اتفاق به او اطلاع داد که این مسیر، مسیر دلخواه اوست. با این حال این دیدارهای غیرمنتظره باز هم تکرار شدند و حتی چندباری آقای دارسی با او همقدم شد. روزی در یکی از این پیادهرویها الیزابت با آقای فیتزویلیام برخورد کرد و با او هم مسیر شد. آقای فیتزویلیام اعلام کرد که به زودی قصد دارد به همراه آقای دارسی آنجا را ترک کند، چرا که مراقبت از دوشیزه دارسی بر عهدهی هردویشان بود و اینبار اجازه نمیداد آقای دارسی سفرشان را عقب بیندازد.
مدتی گذشت و صحبت به خانوادهی بینگلی کشید. آقای فیتزویلیام از دوستی صمیمانهی میان آقای دارسی و بینگلی گفت و اینکه آقای بینگلی به آقای دارسی مدیون است؛ چرا که او را از ازدواجی نامناسب نجات داده است. قلب الیزابت از این حرف فشرده شد، با این حال چیزی به زبان نیاورد.
در خانه الیزابت به اتاقش پناه برد. او میدانست آقای دارسی در جدایی جین و آقای بینگلی نقش دارد، اما مقصر اصلی را دوشیزه بینگلی میدانست. حالا که فهمیده بود علت افسردگی خواهر زیبا و مهربانش آقای دارسی است، بیش از پیش از او متنفر بود. بعدازظهر که فرا رسید، الیزابت از رفتن به مهمانی چای خانم دیبورگ سر باز زد؛ از طرفی هیجان و خشم آن روز سردردی کشنده برایش در پی داشت و از طرف دیگر نمیخواست با آقای دارسی مواجه شود. الیزابت مشغول بازخوانی نامههای جین بود که زنگ در به صدا درآمد و در کمال تعجب آقای دارسی وارد شد. او ادعا کرد که نگران سلامتی الیزابت است و خواسته رودررو جویای حالش شود. الیزابت مؤدبانه اما سرد به او پاسخ داد، اما چنانکه به نظر میرسید آقای دارسی به این زودی قصد نداشت به خانه برگردد.