خلاصه کتاب زنان کوچک
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی خلاصه کتاب زنان کوچک
پرسه در دنیای زنانگی و شجاعت ... خلاصه کتاب زنان کوچک، چکیدهای از اثر جاودانهی لوئیزا می الکات میباشد که انتشارات نوژین آن را به چاپ رسانده، داستانی جذاب برای کتابخوانان حرفهای و علاقهمندان به ادبیات کلاسیک است که به حق در زمرهی محبوبترین آثار ادبی آمریکا قرار گرفته. کتاب حاضر انتخاب مناسبی برای همهی کسانیست که فرصت کافی برای مطالعهی نسخهی اصلی و مفصل آن را ندارند.
جنگ داخلی آمریکا، بلندپروازیهای چهار خواهر نوجوان و عشق بدون قیدوشرط آنها به مادری دلسوز و فداکار، سوژههای اصلی خلاصه کتاب زنان کوچک (Little Women) هستند. اثری که برای همیشه نام لوئیزا می الکات (Louisa May Alcott) را در خاطر دوستداران ادبیات کلاسیک جاودانه کرد و موجی نو میان زنان و دختران جوان در سرتاسر جهان به راه انداخت. کتاب زنان کوچک داستانی دربارهی زندگیست، با تمام شادیها و غمهایش. شاید به همین خاطر است که علیرغم گذشت سالیان دراز از زمان نگارش کتاب که به سال 1868 میلادی باز میگردد، هنوز هم اینچنین محبوب است و خوانندگان بیشماری مجذوب روایت ساده و دلنشین کتاب زنان کوچک هستند. نکتهی دیگری که باعث جذابیت دوچندان اثر لوییزا می الکات شده، این است که کتاب زنان کوچک به نوعی الهامگرفته از زندگی واقعی خود اوست و بسیاری از شخصیتهای داستان برگرفته از دوستان و آشنایان الکات هستند.
کتاب زنان کوچک باعث شد زنان زیادی به نویسندگی روی بیاورند و به دنبال ایجاد نقشهای اجتماعی جدید برای خود باشند. مشاهیری از جمله مارگارت اِتوود و جی کی رولینگ، به تأثیر جو یا ژوزفین (یکی از چهار خواهر داستان زنان کوچک) و نقش این شخصیت بر دیدگاهها و پیشرفت هنری خود اشاره کردهاند.
کتاب حاضر به عنوان خلاصهای از کتاب اصلی زنان کوچک بازنویسی شده که داستانی بلند است و خردهروایتهای بسیاری را در دل خود جای داده. نشر نوژین با هدف فراهم آوردن امکان مطالعهی شاهکارهای ادبیات جهان برای کسانی که فرصت مطالعهی این آثار بلند داستانی را ندارند، کتاب زنان کوچک را به صورت خلاصهکتاب در اختیار علاقهمندان قرار داده و نیلوفر شیرازیان بازنویسی این اثر را به عهده داشته است.
بخشی از خلاصه کتاب زنان کوچک
آشنایی جو و آقای لورنس آهستهآهسته راه تمام دخترها را به آن خانه گشود؛ چرا که خانهی عظیم لورنسها برای هر یک از آنها از جاذبهای برخوردار بود. جو با تمام وجود از کتابخانهی عظیم خانه لذت میبرد، مگ در گلخانهی پرگلوگیاه قدم میزد و ایمی غرق زیبایی نقاشیهای روی دیوار میشد؛ با این حال بت کوچک و خجالتی دیرتر از بقیهی خواهرهایش پا به آن خانه گذاشت. پیانویی عظیم و زیبا در آن خانه وجود داشت که بت در رؤیاهایش آن را میدید، اما حساسیت آقای لورنس نسبت به موسیقی او را از دستیابی به آرزویش بازمیداشت.
آقای لورنس که به ترس و دلهرهی بت پی برده بود، روزی برای ملاقات با خانم مارچ به خانهی آنها آمد. خانم مارچ و آقای لورنس مشغول گفتوگو شدند و از هر دری سخن گفتند تا عاقبت پیرمرد با صدایی که به گوش اهالی خانه میرسید گفت: «پسرک دیگر حواسش پرت موسیقی نیست و بیشتر به درسومشقش میرسد، اما راستش را بخواهید آن پیانوی بزرگ بیاستفاده گوشهی خانه افتاده و میترسم از کوک بیافتد، آیا یکی از دخترخانمهای شما تمایلی به نواختن آن دارد؟ هر وقتی از روز که دلشان بخواهد میتوانند به داخل خانه بیایند و سراغ پیانو بروند؛ من همیشه در اتاق مشغول مطالعهام و لوری هم سرش گرم کارهایش است.»
بت که با دقت به صحبتهای پیرمرد گوش داده بود، خجالتزده قدم به داخل اتاق گذاشت و با صدایی که از اشتیاق لبریز بود گفت: «اگر اطمینان دارید که صدای پیانو زدنم به گوش کسی نمیرسد، با کمال میل به خانهتان خواهم آمد.»
و اینگونه بت گاهوبیگاه بیآنکه با کسی مواجه شود به خانهی لورنسها میرفت و خودش را با پیانوی بزرگ خانه سرگرم میکرد؛ اما دخترک نمیدانست که آقای لورنس هر بار در اتاقش را باز میگذارد تا آوای موسیقی به گوشش برسد.