آشنایی با قرآن (جلد دوازدهم)
تفسیر سوره های عبس، تکویر، انفطار، مطففین، انشقاق، بروج، طارق
- چاپی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب آشنایی با قرآن (جلد دوازدهم)
قرآن مثل بعضی کتاب های مذهبی نیست که یک سلسله مسائل رمزآسا در مورد خدا و خلقت و تکوین مطرح کرده باشد و حداکثر یک سلسله اندرزهای ساده اخلاقی هم ضمیمه کرده باشد و بس، به طوری که مؤمنین ناچار باشند دستورها و اندیشهها را از منابع دیگر اخذ کنند. قرآن اصول معتقَدات و افکار و اندیشههایی را که برای یک انسان به عنوان یک موجود «باایمان» و صاحب عقیده لازم و ضروری است و همچنین اصول تربیت و اخلاق و نظامات اجتماعی و خانوادگی را بیان کرده و تنها توضیح و تفسیر و تشریح و احیاناً تطبیق اصول بر فروع را بر عهده سنت یا بر عهده اجتهاد گذاشته است. این است که استفاده از هر منبع دیگر موقوف به شناخت قبلی قرآن است. قرآن مقیاس و معیار همه منابع دیگر است. ما حدیث و سنت را باید با معیار قرآن بسنجیم تا اگر با قرآن مطابق بود بپذیریم و اگرنه نپذیریم.
آشنایی با قرآن کتابی از استاد مرتضی مطهری (م ۱۳۵۸ ش) است. این مجموعه چهارده جلدی که به زبان فارسی میباشد، سلسله مباحث تفسیری مرتضی مطهری در قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ایران است که عمدتاً در بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ خورشیدی تألیف شده بود. مطهری در این مجموعه به تفسیر تمامی سورههای قرآن نپرداخته و فقط تفسیر برخی از سورهها یا بخشی از آیات یک سوره را مورد بررسی قرار دادهاست. جلد اول این مجموعه مقدمه و پیشدرآمدی بر شناخت قرآن است؛ و از جلد دوم تا چهاردهم به تفسیر قرآن پرداخته میشود. ویژگی ممتاز این مباحث، توجه به مسائل و موضوعات فکری و اجتماعی روز در حین تفسیر آیات قرآنی است که موجب تازگی و زنده بودن این مباحث گردیده است. ویژگی دیگر بیان روشن و روان آن است.
در کتاب آشنایی با قرآن (جلد دوازدهم) به تفسیر تفسیر سورههای عبس، تکویر، انفطار، مطففین، انشقاق، بروج، طارق پرداخته شده است.
گزیده کتاب آشنایی با قرآن (جلد دوازدهم)
این نکته را باید توجه داشت که مخصوصا در جاهلیت عرب، رؤسای قبایل و اشراف، اهمیت فوقالعادهای داشتند. از این جهت که توده مردم اغلب از خود فکر و نظری نداشتند، کأنّه خود را به حساب نمیآوردند، ولی اگر یکی از آن رؤسا و اشراف گرایشی پیدا میکرد، دیگران گوسفندوار به دنبالش میرفتند. این یک خُلق بد عرب بود.
از همه روشنتر قضیه شهادت امام حسین است که موضوع عجیبی است. در قضیه شهادت امام حسین، عبیداللّه زیاد و یزید (البته نقش عمده مربوط به عبیداللّه بود) کار عمدهای که کردند این بود که رؤسای قبایل را به سوی خودشان متمایل کردند، بعضی را که تمرّد کردند با ارعاب و اکثریت را با پول؛ در صورتی که توده مردم، توده عرب، همانهایی که در کربلا به جنگ امام حسین آمدند، افرادی بودند که اگر کسی قلبشان را تفتیش میکرد، امام حسین و حضرت امیر را دوست داشتند و از معاویه و یزید و عبیداللّه تنفر داشتند؛ چون اینها مردم کوفه بودند و در جنگهایی که سالها پیش از قضیه شهادت امام حسین میان کوفیها و شامیها واقع شد، مردم کوفه در رکاب حضرت امیر بودند و مردم شام همراه معاویه؛ یعنی این مردم علاقهای به معاویه و یزید نداشتند، چون اصلا منطقه معاویه و یزید منطقه شام بود و این منطقه نبود.
و به همین دلیل است که وقتی حضرت سیدالشهداء از فرزدق و چند نفر دیگر سؤال میکنند: در کوفه چه خبر است، آنها عینا چنین تعبیر کردهاند: «قُلوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیوفُهُمْ عَلَیکَ». این حرف، خیلی عجیب و معنیدار است: دلهایشان با توست و شمشیرهایشان به روی تو.