حسرت کودکی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب حسرت کودکی
کتاب حسرت کودکی داستانی نمادین، فلسفی و شاعرانه است که با زبان ساده، اما عمیق، سفری درونی را به دنیای ازدسترفتهی کودکی روایت میکند. نویسنده با مهارت، کودک درون خود را زنده میکند و از خلال نمادهایی مانند پروانه، جغد، درخت سرو، ستاره، مورچه و گل، مفاهیمی همچون هویت، عشق، رؤیا، بخشش، فداکاری، خودشناسی و معنای زندگی را پیش میکشد.
راوی در پی کشف مفهوم کودکی، به دنیایی خیالانگیز پا میگذارد؛ جایی که موجودات مختلف، هر یک با زبان خاص خود به بیان تجربهها و ارزشهای زندگی میپردازند. پروانهها نماینده رؤیاها و آزادیاند، جغد پیر نماد خرد و تجربه، مورچهها مظهر تلاش بیوقفه ولی گاه بیمعنا، و کفشدوزکها نماد بخشش و مهربانی خالصانهاند. یکی از تمهای اصلی کتاب، تضاد میان کودک و بزرگسال است؛ کودک درون هنوز رؤیا دارد، اما بزرگسال درگیر فراموشی و بیتفاوتی شده است. راوی با نگاهی نو، رفتارهای بزرگسالان را زیر سؤال میبرد: چرا گل زیبا را میچینند؟ چرا پروانه را بیدلیل از گلش جدا میکنند؟ چرا کفشدوزک زیر پا له میشود؟ چرا خوبی بیپاسخ میماند؟ اینها پرسشهاییست که هر نوجوانی در آستانه بلوغ ممکن است با آن مواجه شود.
راوی با مواجهه با نسخهای از خود در کودکی، به یک جمعبندی احساسی میرسد: ما بزرگ میشویم، اما به چه بهایی؟ اگر سادگی، مهربانی، بخشش و رؤیاهای کودکانهمان را از دست بدهیم، چه چیزی بهدست آوردهایم؟ این اثر، مناسب نوجوانان دغدغهمند، علاقهمندان به ادبیات تمثیلی و بزرگسالانی است که به دنبال نگاهی دوباره به ارزشهای ازدسترفتهاند. با نثری روان و نگاهی لطیف، خواننده را به جستوجوی کودک درون خود دعوت میکند.
گزیده کتاب حسرت کودکی
جغد اندکی سکوت کرد و دوباره ادامه داد: «به راستی عشق یعنی چه؟ شاید معنا و زیبایی عشق در جدایی است، شاید هم هیچکس نتواند عشق را درک کند. سال ها پیش شاهد اتفاقی عجیب بودم، رسیدن خورشید به ماه! آری، درست شنیدی؛ رسیدن خورشید به ماه افسانهای هست که میگوید هزاران سال پیش خورشید عاشق و دلباخته ماه میشود، ولی ماه هیچگاه این عشق را نمیپذیرد؛ ازاینرو خورشید در آتش عشق رسیدن به ماه شروع به سوختن میکند و ما موجودات از جدایی این دو معشوق زندگی میکنیم. زمانی که کودک بودم خورشید برای دقایقی به ماه رسید؛ گویی که آن دو یکی شدند! خورشید برای دقایقی از سوختن دست کشید، آرامش او را فرا گرفت، اما آرامش او باعث ترس و وحشت همگان شده بود. از آن زمان گاه فکر میکنم که زندگی بدون عشق بیمعناست و گاه فکر میکنم هیچکس از رسیدن عاشق به معشوق شادی نمیکند و عشق همان واقعیتی است که وجود ندارد.»