0.0از 0

خلاصه کتاب آلیس در سرزمین عجایب

۱۳٬۹۰۰
خرید
  • الکترونیکی
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی خلاصه کتاب آلیس در سرزمین عجایب

خلاصه کتاب آلیس در سرزمین عجایب اثر لوئیس کارول بازنویسی شده توسط کلایدنهرنز و ترجمه نیلوفر شیرازیان توسط انتشارات نوژین منتشر شد.

آلیس در سرزمین عجایب برای نخستین بار در 150 سال قبل و برای کودکان و نوجوانان نوشته شد. اما به سرعت در میان بزرگسالان نیز طرفداران زیادی پیدا کرد. این کتاب در مورد دنیای خیال‌انگیز کودکان است. آلیس دخترکی هفت ساله که به دنبال خرگوشی  به سرزمینی رویایی در دنیای خیالات سفر می‌کند و مسیری جالب، هیجان‌انگیز و پرماجرا را طی می‌کند. تا دوباره به خانه برگردد. نویسنده در این کتاب با زبانی و کودکانه مفاهیم عمیق فلسفی را اتفاقات تخیلی و به ظاهر عجیب مطرح می‌کند.

درباره لوئیس کارول  نویسنده کتاب آلیس در سرزمین عجایب

لوئیس کارول (Lewis Carroll) با نام اصلی چارلز لاتویج دادسون، عکاس، کشیش، نویسنده و استاد دانشگاه آکسفورد در 27 ژانویه سال 1832 در چشایر متولد شد. او که در خانواده‌ای ثروتمند و بانفوذ رشد کرد، یک رگه ایرلندی داشت و متعلق به دو طبقه مذهبی و نظامی بود. او یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان محسوب می‌شود.

کارول فعالیت در دانشگاه در جایگاه استاد را از سال 1855 شروع کرد و تا 26 سال پس از آن ادامه داد. «آلیس در سرزمین عجایب» و «آن سوی آینه» از مشهورترین آثار او هستند. کارول در 14 ژانویه 1898 بر اثر ابتلا به ذات‌الریه شدید درگذشت.

بخشی ازخلاصه کتاب آلیس در سرزمین عجایب

آلیس کنار خواهرش روی علف‌زار نشسته و از گرمای هوا گیج و منگ بود که چشمش به خرگوشی با چشمان صورتی افتاد. ابتدا در خرگوش متوجه چیز خارق‌العاده‌ای نشد، حتی به نظرش عجیب نمی‌رسید که خرگوش با سراسیمگی بگوید: «وای خدا! حسابی دیرم شده!»اما وقتی خرگوش از جیب جلیقه‌اش ساعتی جیبی بیرون آورد آلیس از جا جست؛ حتم داشت تا به حال خرگوشی ندیده که در جیب جلیقه‌اش ساعت داشته باشد.

خرگوش با عجله در سوراخی ناپدید شد و آلیس پشت سر او داخل سوراخ پرید. شاید سوراخ بیش از آنچه آلیس انتظار داشت عمیق بود، شاید هم خودش آهسته‌تر از آنچه انتظار داشت سقوط می‌کرد. هر چه که بود آلیس به زمین نمی‌رسید.

زیر پایش هیچ‌چیز معلوم نبود و بالای سرش تا چشم کار می‌کرد کابینت آشپزخانه و بوفه می‌دید. آلیس دست دراز کرد و از یکی از بوفه‌ها یک شیشه مربای پرتقال برداشت، اما از آن‌جایی که شیشه خالی بود آن را سر جایش بازگرداند.