0.0از 0

دورگه نامیرا (معامله)

۷۵٬۰۰۰
خرید
  • الکترونیکی
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب دورگه نامیرا (معامله)

کتاب دورگه نامیرا (معامله) نوشته ندا جلالی (سکوت) منتشر شده در نشر متخصصان است.

اجازه بدهید مقدمه‌ی رمانم را با یک سوال شروع کنم؛

چه اتفاقی می‌افتد، اگر دنیای انسان با دنیای موجودات ماورائی تداخل پیدا کند؟

آیا همیشه انسان‌ها باعث شکل‌گیری این ارتباط هستند؟ انسان‌ها اشرف مخلوقات هستند، آیا توانایی مقابله با این موجودات را دارند؟

حالا تجسم کنید; بدون هیچ دلیل خاصی، یکی از این موجودات شروع به آزار و اذیت شما کند، در این زمان شما هر بار از خودتون می‌پرسید : «چرا این کار را می‌کند؟»

کتاب دورگه نامیرا (معامله)، درباره‌ی انسان معمولی است که در روزمره زندگی کسالت‌بارش به اجبار در جریان اتفاقاتی قرار می‌گیرد، که خودش هیچ نقشی در شکل‌گیری آن نداشته و  تلاش می‌کند، تا خودش را این مخمصه نجات دهد، اما گذشته‌ی تاریکی که از او پنهان شده بود، اتفاقاتی در اینده برایش رقم می‌زند که او را به تکاپوی حل معمای تاریک زندگیش سوق می‌دهد. معمایی که نه‌تنها زندگی نرمال روزمره‌اش بلکه زندگی آینده نیز تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. آیا می‌تواند به راحتی از این مسیر دشوار عبور کند؟ آیا مقابله به مثل کردن با حقایقی که به طرز شگفت‌انگیزی دردآور است می‌تواند او را قوی‌تر کند یا او را به چاه ناامیدی می‌کشاند؟ سیاهی چیره شده بر زندگی ساده و پر از فراز و نشیب انسان معمولی چه آینده تاریکی را برایش رقم می‌زند...؟

گزیده کتاب دورگه نامیرا (معامله)

وارد سالن کنفرانس شدم. فضا کمی تاریک بود، به خاطر همین نمی‌توانستم تشخیص بدهم که چه کسانی داخل سالن حضور دارند. این استاد همیشه دلش می‌خواست متفاوت باشد .به همین خاطر سالن کنفرانس دانشگاه را به خودش اختصاص داده بود. در تاریک و روشن سالن چشمم به اهو را خورد. کنار پسری نشسته بود که من نمی‌شناختم. با اخمهای درهم به سمتش رفتم و کنارش نشستم. با تعجب گفت:

آقا اینجا...

اما با دیدن من نیشش باز شد و گفت

.... تویی؟ چه عجب!

چشم‌هایم را ریز کردم و نگاهش کردم. نیشگون‌ریزی از بازوی او گرفتم و گفتم:

من رو مسخره خودت کردی؟

صدای «آخ» گفتنش بلند شد و در حالی که بازویش را ماساژ می‌داد، گفت:

چته وحشی دردم گرفت.

اخم کردم و گفتم:

به درک نیم ساعته منو جلو خونه‌ت کاشتی، معلوم نیست کدوم گوری بودی. هی زنگ زدم. آخر هم این همسایه‌ی فضولتون گفت، اگه نری، به پلیس زنگ می‌زنم!