
خیلی کتاب آموزنده ای هست برای تمام سنین،،،،تصمیم گرفتم ان شاءالله چاپی شو تهیه کنم و در اختیار دیگران بذارم
خوب بود و درس آموز
کتاب قصه های من و ننه آغا از آقای مظفر سالاری هست که با کتاب رویای نیمه شب بیشتر شناخته میشن . کتاب، داستان های دوران کودکی و نوجوانی نویسنده هست و مادربزرگ شون هم نقش پررنگی در داستان دارن . اوایل کتاب از خوندنش پشیمون بودم اما یکم که گذشت مطالعه کتاب برام لذت بخش شد، هیچ وقت شلوغی و دورهمی و زندگی های قدیمی رو دوست نداشتم اما این کتاب باعث شد یه حس خوشایند نسبت به زندگی قدیمی ها پیدا کنم ،خونه های بزرگ ، تعداد خیلی زیاد بچه ها ، زندگی همراه با مادربزرگ ، کلاس های مکتب خونه ای ، کوچه های قدیمی ، شیطنت خواهر و برادر ها ، حضور اقوام و همسایه ها . اما یکی از جالب ترین بخش های کتاب برای من حضورشون در مدرسه بود ، معلم های مختلف و روش هاشون که تاثیر های مختلفی دارن، شیطنت های کلاسی و حتی همبستگی های همکلاسی ها ، و اما ننه آغا، خیلی برام جالبه که پیر های قدیم مهربون و دانا بودن، همینطور با صبر و حوصله و چه قدر قشنگ بوده که نوه ها میتونستن از حضور چنین افرادی استفاده کنن ، یک نکته قشنگ توجه به قرآن و بوستان و گلستان و ... بود که به بچه ها آموزش میدادن و این برام حسرت آمیز بود . یکی از نکات جالب کتاب نصیحت های حکیمانه و اخلاقی بود که ننه آغا و زندگی با هم به شخصیت اصلی کتاب میدادند و این خیلی به دل من نشست . و یک نکته هم اینکه من داستان های مدرسه رو خیلی دوست داشتم اما دیگه یکی از تنبیه ها خیلی بد بود .از داستان ها لذت بردم و برام شیرین بود اما کتاب ناگهان تموم شد که البته این کتاب جلد دوم هم داره . این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم .#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
کتابی که پیش روتون هست داستان هایی کوتاه در مورد پسربچهای شر به اسم امیره (که اولش من نمیدونم چرا فکر میکردم دختره) و این پسربچه یه ننهآغایی داره که خیلی هم دوستش داره و چون با اونا زندگی میکنه و از قضا نوههاش زیادن و مادر امیر درگیر کار قالیبافیه یجورایی تربیت این پسربچه بیشتر طبق چیزی که تو کتاب اومده و من ازش استنباط کردم بر عهده ننه آغاست و این ننه آغا اشتباهات امیر رو سعی میکنه با زبون خوش و با مهربونی خاص خودش بهش نشون بده، حتی گاهی میبینی که سر مشقی که ننوشته به امیر کمک میکنه ولی بهش یاد میده که این کارت دروغ بود و بهتره بری به معلمت بگی و خب امیر هم میگه و تنبیه و تشویق هم میشه. این کتاب بیشتر به درد نوجوان ها و کودک ها میخوره ولی منم خوندمش. داستان هایی که توش هست آموزنده است و به اون بچه خوراک تربیتی خوبی میده. مثلا میتونه اون بچه رو تشویق کنه که مثل امیر بره دنبال کار و هنر یاد بگیره و حتی شده مزد بگیره و با اون مزدش هرچی دوست داره بخره زحمت کشیدن رو یاد میگیره و یللی تللی نمیکنه. میخندی حین خوندن کتاب به یسری بچه شری که سر یه دعوای کودکانه قصد دارن برن کلانتری و از هم شکایت کنن اما اون نگهبان جلوی در کلانتری که چند وقته دنبال اینه بفهمه کی آسایش رو از مردم سلب کرده متوجه میشه کار، کار این بچه هاست و همون بچهای ک اومد تا شکایت کنه یه کتک دیگ هم از خود این آژان میخوره و بازم میبینیم که ننهآغا بهشون درس میده. من این کتاب رو پیشنهاد میکنم شبهای بلند زمستونی برای بچههاتون تعریف کنید. امیر رو با خودتون همراه کنید که بچههاتون رو نمازخون کنه، درس خون کنه، خانواده دوست کنه، اگه کار زشتی انجام میده بخاطر وجدان دردش شبونه پا شه بیاد بهتون بگه مامان، بابا اون کار، کار من بود، یاد بگیره وقتی از شرایط کسی خبر نداره بار روی دوشش نباشه و یاد بگیره کمک حال دیگران باشه... اگه مثلا یسری داستانهارو میخونید و حس میکنید ممکنه برداشت غلطی فرزندتون داشته باشه خوبه که توضیح بدید تا راه غلط رو در پی نگیره (مثل همون حکایتی که امیر چون مبصر کلاسه کاری میکنه که بچهها به سراغ بازی برن و کلاس رو تعطیل کنن و یکی دیگه بجای اون تنبیه میشه) این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب کتاب زیبای قصه های من و ننه آغا نوشته آقای مظفر سالاری، حس و حالی صمیمی و دلنشین داره که حس خوب زندگی تو کوچه پس کوچه های یزد و خونه های بادگیردار رو بهتون تزریق میکنه. انگار در حال قدم زدن تو این کوچه ها و سلام علیک با اهالی، اونم به لهجه شیرین یزدی هستید. کتاب به زیبایی با شما خاطره بازی میکنه و هر قصه، یک خاطره و یک تصویر از گذشته رو پیش چشمتون زنده میکنه. نیازی نیست یزدی یا حتی کودک باشید، تا با شخصیت اصلی همزادپنداری کنید. در خلال کتاب، خواننده با راوی که پسر بچه ای یزدیه، زندگی کرده و با زندگی اون و خانواده اش، بویژه ننه آغا که نقشی اساسی در شکل گیری شخصیت کودک داشته آشنا میشه. سبک نوشتار کتاب، شیرین، خودمانی و دلپذیره و توانایی نویسنده، در ترسیم شخصیتها و محیطهای مختلف را نشان میده. به شکلی که خواننده حس میکنه همه شخصیت ها رو میشناسه و به کوچه پس کوچه های یزد آشناست. ننه آغای مظفر سالاری، شبیه اکثر مادربزرگهای ماست: "ننهآغا چاق و قدبلند و خوشقیافه بود. در فامیل احترام داشت. آشپزیاش عالی بود! مادرم قالی میبافت و به بچههای قد و نیمقدش میرسید و ننهآغا فکری برای ناهار میکرد. غذاهای سنتی را بلد بود و با ساندویچ، ماکارونی، سوسیس و کالباس، میانهای نداشت. چای را توی پیالهی کوچک چینی میخورد. خواهرزادههای تهرانیاش که به یزد میآمدند، دوست داشتند خانهی ما بمانند و از دستپخت او بخورند. توی حیاط، تنوری هیزمی داشتیم. خودش خمیر میکرد و نان میپخت. برای ورآمدن خمیر، به جای مخمرهای بازاری، از خمیرترش استفاده میکرد. به بابا میگفت آرد سبوسدار بگیرد. روی نان، مخلوطی از زیرهسیاه، سیاهدانه، خشخاش، رازیانه و تخم گشنیز میپاشید. توی اسپندی که دود میکرد، مورد، زاج، کندر و گلپر هم بود. آشجو، آشماش و درهمجوش را دوست داشت. نوشابه نمیخورد. " کتاب من رو به یاد فیلم یک حبه قند و حال و هوا و لهجه زیبا و گرمش میندازه و البته ترکیب داستان و خاطره ای که نویسنده استفاده کرده، به کتابهای خانجون شرمین نادری و شلوارهای وصله دار رسول پرویزی شباهت داره. خوندن کتاب رو به کودکان و نوجوانانی که میخوان با زندگی و کودکی پدر و مادرهاشون آشنا بشن، توصیه میکنم. و به دهه شصتی ها و دهه هفتادیا که میدونم قصه های این کتاب، براشون نه فقط یک داستان، که خاطره است. کتاب جلد دومی هم داره که توصیه میکنم بخونید. این یادداشت برای چالش مرور نویسی تابستان فراکتاب نوشته شده.
بسیار بسیار داستان های شیرین و عبرت آموزی داره، آخر کتاب با خودتون میگید کاش هنوز ادانه داشت.