کتاب صوتی خلاصه کتاب گتسبی بزرگ
- صوتی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی خلاصه کتاب گتسبی بزرگ
شاهکاری کلاسیک و اثری فراموشنشدنی! خلاصه کتاب گتسبی بزرگ چکیدهای است از بزرگترین رمان اسکات فیتز جرالد. در این داستان عاشقانه مرد جوانی به نام نیک وارد نیویورک شده و به دلیل همسایگی با جی گتسبی که فردی ثروتمند و مشهور است، حوادثی عجیب را تجربه میکند. از این اثر بهعنوان دستاورد حیات هنری نویسنده یاد میشود.
چگونه میتوان از عشق گریخت؟ خلاصه کتاب صوتی گتسبی بزرگ (The Great Gatsby) یکی از مشهورترین آثار ادبیات کلاسیک را در اختیارتان قرار میدهد تا در خلال عشقی ممنوعه با عظمت و زوال دههی 1920 آمریکا آشنا شوید. راوی این قصه نیکی کراوی است، جوانی که بعد از خدمت در جنگ به نیویورک آمده تا زندگی جدیدی بسازد.
نیکی تصمیم دارد زندگی آرام و بدون ماجرایی در شهری نو داشته باشد، اما آشنایی با جی گتسبی تمام نقشههای او را تغییر میدهد. این همسایهی جوان، مرفه و جذاب بهدلیل مهمانیهای مجللش چهرهای شناختهشده در ساحل شرقی آمریکاست. دستودلبازی گتسبی تملقگویان بسیاری را اطرافش جمع کرده اما او برخلاف ظاهر آراستهاش، روحیهای شکننده دارد و مشخصا رازهای فراوانی را با خود حمل میکند. نیکی که محبتی برادرانه به او دارد تصمیم میگیرد بدون قضاوت او دوستی صادقانهای با گتسبی داشته باشد تا اینکه آشکار شدن یکی از اسرار مرد ثروتمند این کار را برای او دشوار میسازد: جی گتسبی بزرگ از سالهای دور دلباختهی زنی به نام دیزی است که از قضا، نسبتی فامیلی با نیکی دارد. او از دوستش خواهش میکند قرار ملاقاتی با دیزی ترتیب دهد و نیکی هم میپذیرد، اما این دیدار همهی آنها را به رنجی تحمل ناپذیر محکوم میکند... .
گزیده خلاصه کتاب گتسبی بزرگ
تابستان که به میانه رسید شور و هیجان در خانهی همسایهام اوج گرفت. هر شب چنان مهمانیهای مجللی در آن عمارت باشکوه برگزار میشد که زبانم از توصیفش قاصر است. اولین شبی که به خانه گتسبی رفتم در آن خیل عظیم جمعیت تنها من و مشتی دیگر بهصورت رسمی دعوت شده بودیم. باقی یا بهصورت تصادفی جلوی عمارت سردرمیآوردند یا میان جمعیت دوست و آشنایی میجستند و خود را بهعنوان همراه یکی از مهمانان جا میزدند.
ازدحام جمعیت بهحدی زیاد بود که بهناگاه از احساس تنهایی لبریز شدم. و از آنجایی که جستوجویم برای یافتن گتسبی بینتیجه مانده بود، آماده بودم برای معاشرت به هرکس و ناکسی پناه ببرم. اما ناگهان از سر خوشاقبالی چشمم به جردن بیکر افتاد. با میس بیکر و جمعی از آشنایانش پشت یک میز نشستیم و همانطور که بیمحابا نوشیدنیهایمان را سر میکشیدیم، صحبت به شخص میزبان یعنی جی گتسبی رسید. هرکس چیزی به او نسبت میداد و شایعهای را بازگو میکرد اما بهنظر می رسید همه روی یک موضوع توافق داشته باشند: گتسبی دستکم یکبار در زندگیاش آدم کشته بود.
