کتاب صوتی خلاصه کتاب بارنابی روج
- صوتی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی خلاصه کتاب بارنابی روج
خلاصه کتاب بارنابی روج نوشتهی چارلز دیکنز، یکی از مشهورترین آثار ادبیات کلاسیک انگلستان است که توسط کلاید نهرنز خلاصه شده و در مجموعهی «چکیدهی پنجاه رمان کلاسیک» نشر نوژین به چاپ رسیده است. در این کتاب، ماجرای عاشقانهای پرتبوتاب را میشنویم که دستخوش دشمنیها و دخالتهای دیگران میشود...
ابتدای این قصه، از اقامت غریبهای در مسافرخانهی میپل، جایی در اطراف لندن آغاز میشود. این غریبه، درحالیکه در بار نشسته و لبی تر میکند، از صاحب مسافرخانه آقای جان ویلت، در مورد روستایشان و اهالیاش پرسوجو میکند. او از ساکنان عمارت «وارن» میپرسد، خانهای دوستداشتنی که در آن یک مرد میانسال و دختری جوان زندگی میکنند. جان ویلت توضیح میدهد که مالک آنجا همان مرد میانسال یعنی جفری هاردل است که به همراه برادرزادهاش دوشیزه اما هاردل که حالا 23 سال دارد، زندگی میکند.
جفری هاردل هیچ زن و بچهای ندارد و تنها اما از اعضای خانواده برایش باقیمانده است. سالها پیش، زمانی که اما یک سال بیشتر نداشت، پدرش و مباشرش آقای روج به دست باغبان خانه به قتل رسیدند. پس از آن باغبان متواری شد و هیچکس نتوانست ردی از او پیدا کند. این مسئله اما را برای جفری هاردل تبدیل به موجود باارزشی کرده است؛ دختر جوانی که خاطرهی برادرش را برایش زنده میکند.
حالا که اما به سنین جوانی رسیده، طبیعی است که نظر مردان جوان را به خودش جلب کند. یکی از این خاطرخواهان پروپاقرص، ادوارد چستر است؛ مرد جوانی که عضوی از خانوادهی سرشناس چسترها است. ادوارد برای رسیدن به اما به هر آب و آتشی میزند، اما در این میان مشکل بزرگی وجود دارد و آن اختلافات خانوادگی است. از ایام قدیم میان چسترها و هاردلها نزاع و درگیری بوده است؛ کسی منشأ این منازعات را نمیداند، اما شاید دلیلش تفاوت آنها در مذهبشان، یعنی کاتولیک و پروتستان باشد. هر چه هست، جفری هاردل و پدر ادوارد، هرچه در توان داشتهاند کردهاند تا رابطهی میان آن دو را به هم بزنند و کاری کنند تا نسبت به هم سرد شوند؛ چون فردی از خون هاردلها، قطعاً نمیتواند با کسی از خون چسترها عروسی کند...
خلاصه کتاب صوتی بارنابی روج کاری از نشر صوتی نوژین است. این کتاب را با صدای حمید غلامعلی و نازنین موذنزاده و ترجمهی علی رجبی میشنوید.
گزیده خلاصه کتاب بارنابی روج
امشب مسافرخونهی میپل مهمونی از لندن به اسم آقای جان چستر داره. جان چستر پدر ادوارده. اون یه نامهای برای آقای جفری هاردل میفرسته و ازش درخواست میکنه که برای ملاقات با اون به مسافرخونه بیاد. در زمان رویارویی این دو نفر، جفری هاردل، چستر رو مورد تحقیر فراوونی قرار میده و در مقابل چستر رفتاری مغرورانه و آزاردهنده از خودش به نمایش میذاره. چستر و جفری بعد از اینکه ادوارد مورد تهاجم شخص ناشناس قرار میگیره، متوجه عشق اما و ادوارد به همدیگه میشن و هر دو قاطعانه مخالف این رابطه هستند. یکی از علتهای این مخالفت اینه که خانواده چسترها پروتستان و هاردلها کاتولیک هستند.
