دانلود کتاب جایی که هیچ کس نیست
خاطرات پزشک جهادی فاطمه فروزان
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب جایی که هیچکس نیست
قصه پزشکان جهادی، بخشی ناگفته و باشکوه از تاریخ ۴۵ ساله جمهوری اسلامی است؛ هزاران پزشک در این مدت در مناطق محروم کشور و حتی خارج از ایران، با تلاشهای خود میلیونها نفر را معاینه و درمان کردهاند. این فعالیتها پر از روایتهای جذاب و الهامبخش است که تاکنون کمتر دیده و شنیده شدهاند. ثبت تجربیات این پزشکان نه تنها میتواند به تحول علوم انسانی و پزشکی کمک کند، بلکه الگویی انگیزشی برای نسل جوان و جامعه خواهد بود.
به همین دلیل، پروژهای برای روایت داستان پزشکان جهادی آغاز شد و به دلیل حضور پررنگ و تأثیرگذار زنان پزشک، تمرکز بر خاطرات دکتر فاطمه فروزان شد. تجربیات او، از مناطق محروم ایران تا جهاد درمانی در کشورهای دیگر، تصویری واقعی و صادقانه از زندگی و دغدغههای پزشکان جهادی ارائه میدهد که به شکل کتابی مستقل و ارزشمند تحت عنوان جایی که هیچ کس نیست: خاطرات پزشک جهادی فاطمه فروزان منتشر شد. از ویژگیهای بارز این کتاب میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
-
معرفی و بازنمایی فعالیتهای جهادی پزشکی در دوران پس از انقلاب اسلامی
-
روایتهای واقعی و انسانی از حضور پزشکان در مناطق محروم و محرومیتزدایی از طریق سلامت
-
توجه به نقش پزشکان جهادی در تحولات اجتماعی، فرهنگی و انسانی کشور
-
ارائه تصویری الهامبخش از انسانهایی که با عشق و فداکاری، در سختترین شرایط به مردم خدمت میکنند
-
الگویی ارزشمند برای نسل جوان در انتخاب مسیر زندگی و حرفهای در حوزه پزشکی و خدمات اجتماعی
این کتاب، علاوه بر مستند بودن، حامل پیامی عمیق از تلاش، ایثار و همراهی پزشکان جهادی است که تاکنون کمتر به شکل مکتوب و مستند به آن پرداخته شده است. نشر شهید کاظمی که به موضوعات جهادی و فرهنگی اهمیت میدهد، این اثر را منتشر کرده و میتواند گزینهای عالی برای مطالعه افرادی باشد که به تاریخ معاصر ایران، فعالیتهای جهادی و پزشکی علاقهمندند.
گزیده کتاب جایی که هیچکس نیست
چند روز مانده به ماه رمضان، خانه را عطر خرماهای تازهرسیده از «دامن» گرفته بود. همهاش پیشکش نبود. فقط روی یکی-دو تا از بستهها نوشته بود «برای خانمدکتر». بقیه برای سفارشهای فامیل بود. یک سال قبل، وقتی مامان پایش را توی یک کفش کرد و من را از دامن برگرداند تهران، فکرش را هم نمیکردم ارتباطم با اهالی بلوچستان ادامه پیدا کند. پیدا کرد؛ آنقدر که هرازگاهی تلفنی یا پیامکی حالم را میپرسیدند و از خودشان میگفتند. فقط همین نبود و خیلی طول نکشید که فروشندۀ خرماهایشان بین قوموخویش و دوست و آشنا هم شدم. مامان یکی از خریدارهای اصلی بود. از آنها میخرید و اینطرف و آنطرف خیرات میکرد.
