کتاب سلام راضیه
- چاپی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب سلام راضیه روایت زندگی مشترک خانم راضیه قلی زاده و سردار شهید مهدی فرودی است. این کتاب در نشر ستاره به چاپ رسیده است. این کتاب، تصویری واقعی و صمیمی از زنی ارائه میدهد که در دل سختیها و با تکیه بر ایمان، عشق و ایستادگی، مسیر زندگیاش را با مردی از تبار شهدا هممسیر میکند.
معرفی کتاب سلام راضیه
همواره این سوال در ذهن مخاطب امروزی تکرار میشود که، مگر میشود اینهمه صبر، این همه خستگیناپذیری؟ آن هم در زنان نسل جنگ و انقلاب. اگر همین یک نکته برای نسل امروز در روایت همسران و مادران شهدا قابل لمس و درک شود، شاید بسیاری از چالشهای امروز زندگی ما آسانتر حل شوند؛ شاید آن حلقه گمشدهی جایگاه زن با چنین روایتهایی پیدا شود و زن ایرانی هویت اصیل و واقعی خود را بیش از پیش بازیابد و ارزش زن بودن و جایگاه والای همسری و مادری را عمیقتر درک کند.
یکی از روایتهای الهامبخش در این زمینه، کتاب سلام مرضیه است؛ روایتی از زندگی مشترک راضیه قلیزاده و شهید مهدی فرودی که به قلم نسرین پرک و از سوی نشر ستارهها منتشر شده است. این کتاب، تصویری واقعی و صمیمی از زنی ارائه میدهد که در دل سختیها و با تکیه بر ایمان، عشق و ایستادگی، مسیر زندگیاش را با مردی از تبار شهدا هممسیر میکند.
دانلود کتاب سلام راضیه
نسخه الکترونیک این کتاب با استفاده از فایل کتاب سلام راضیه pdf تولید و عرضه شده است. این کتاب الکترونیک را در نرم افزار دانلود کنید و یا آن را به صورت الکترونیک مطالعه کنید.
خلاصه کتاب سلام مرضیه
روایتهای زندگی شهدا سرشار از فراز و نشیبهای جذاب در سلوک مؤمنانه آنان به سوی ابدیت است و خواندن و شنیدن چندباره آنها همیشه پر از لطف و نکتههای ناب است؛ اما داستان زندگی همسران این عزیزان که همراه و همسفر آنان تا پایان این مسیر دنیایی بودند، چند برابر پرنکته و پرخاطره است. در تلاطم این زندگیهای پرمعنا چنان غمها و شادیها در هم تنیده که تفکیک آن گاهی دشوار و شاید ناممکن باشد و تصویر آن برای مخاطب عجیب و باورنکردنی.
کتاب سلام راضیه هم یکی از همین روایتهاست؛ کوتاه، اما پرفراز و نشیب، روایت یک زندگی هفت ساله که آغازش ریشه در پیوند قوم و خویشی و دوران کودکی دارد و پایانش به ظاهر به شهادت مهدی ختم میشود؛ اما این پایان نامعلوم است و هنوز در زندگی راضیه دختری شهرستانی و عاشق که به دنبال همسرش دل از پدر و مادر و شهر و دیار میبرد و به مشهد میآید، جاری و ساری است. غربت، دلتنگی، دوری از پدر و مادر و نبود همسر فشار زیادی به او میآورد؛ اما کفه عشق سنگینتر است و راضیه از پس این فشارها بر میآید.
روزهایی که مهدی هست؛ پر از تلاش و سرزندگی است؛ ولی وقتی مهدی به پایان مسیر دنیایی میرسد و بینشان فاصله میافتد، راضیه ضربه میخورد و مدتی از حرکت باز میایستد؛ اما دوباره استوار در کنار سه فرزندش در مسیر گام بر میدارد. زخم زبان از دوست و بیگانه فراوان میشنود. فشارهای مالی را تحمل میکند. زندگی روزهای سختتر و امتحانهای دشوارتری پیش رویش میگذارد؛ اما حضور معنوی مهدی او را از ترسها و رنجها و تنهاییهایش نجات میدهد و مفهوم آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً» را به وضوح در زندگی میبیند.
به جرات میتوان گفت که این نسل از همسران شهدا و زنان مبارز و مجاهد دوران انقلاب و دفاع مقدس، تفسیر و تعریف دنیا را از زن تغییر دادهاند. افرادی که آگاهانه این مسیر و رنجهایش را انتخاب کردند؛ به همین دلیل نه تنها خسته نشدند و کم نیاوردند که هر روز عاشقتر و امیدوارتر در مسیر گام برداشتند.
کتاب سلام راضیه تنها یک روایت نیست؛ یک سفر روحی است که برای درک عمق عشق، ایمان و تابآوری زن ایرانی، خواندنش برای هر مخاطب جویای حقیقت، ضروری به نظر میرسد.
بخشی از متن کتاب
از زمانی که خودش را شناخت در پی مبارزه بود، به همین علت از دبیرستان اخراج شد. اما مگر همۀ راهها به دبیرستان ختم میشد؟ او کسی نبود که کوتاه بیاید. بلافاصله به حوزۀ علمیه رفت و از مسیری دیگر به تحصیل ادامه داد. در این راه سه بار دستگیر شد و سر از زندان درآورد. در همان زمان گروهی را تشکیل داد به نام «ستارۀ اسلام » که این گروه نقش پررنگی در روشنگری و هدایت مردم داشت. بعد از پیروزی انقلاب از هیچ کاری روگردان نبود: از سفر به افغانستان برای آوردن سلاح و مهمات گرفته تا اقامت در هندوستان برای تبلیغ و ترویج تشیّّع یا زائر سرزمین وحی شدن به عنوان بََعََثه.
مدام خودش را به هر دری میزد شاید گرهی بگشاید. عضو جهاد سازندگی شد و برای آبادی روستاها نیروهای جوان و داوطلب را ساماندهی میکرد. بعد عضو سپاه شد. آنقدر مصمم و پیگیر بود که تمام وقتش را در سپاه میگذراند. گاهی به خانه میآمد، با چکمه توی درگاه میایستاد و میگفت: «سلام راضیه! خوبید؟ کم و کسری ندارید؟ » و میرفت. همین که ارتقا یافت و به معاونت لشکر 5 نصر رسید، استعفا داد. چرایش را اینطور پاسخ داد: «فاصلۀ زیاد ستاد تا شهادت باعث دلسردی و رنجشم شده بود.


