5.0از 5

کتاب ضاحیه pdf

روایت های قبل، حین و بعد از شهادت سید حسن نصرالله

رمان
دسته بندی
۱۲۲٬۵۰۰
خرید
  • الکترونیکی
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب ضاحیه

کتاب ضاحیه نوشته علیرضا سکاکی، اثری دیگر از این نویسنده نام‌آشنا در حوزه رمان‌های امنیتی است که با بهره‌گیری از عناصر مستند و داستانی، به بازخوانی مجموعه‌ای از عملیات اطلاعاتی در لبنان و دیگر مناطق پیرامونی می‌پردازد. این رمان با محوریت عملیات جاسوسی و ضدجاسوسی، تصویری جذاب و پرهیجان از فعالیت‌های اطلاعاتی در منطقه ارائه می‌دهد.

داستان حول محور ترور یکی از فرماندهان برجسته حزب‌الله به نام «سیدحسن نصرالله» شکل می‌گیرد. روایت از زمانی آغاز می‌شود که نهادهای امنیتی از طرحی برای حذف این چهره آگاه می‌شوند و تلاش می‌کنند تا با رصد، تحلیل اطلاعات و اجرای عملیات بازدارنده، از وقوع آن جلوگیری کنند. این کتاب به تک و پاتک‌های عملیات‌های سری و جاسوسی پیرامون حزب الله و درگیری با عوامل اسرائیلی می‌پردازد و بررسی جامعی از کشف و خنثی‌سازی عملیات‌های موساد ارائه می‌دهد.

نویسنده در این اثر به پیگیری‌های موفق و تلاش‌های مستمر نیروهای جامعه اطلاعاتی اشاره دارد که در نهایت با اوج گیری روایت، خواننده را به غایت و نتیجه نهایی داستان می‌رساند. اگرچه تلاش‌های اطلاعاتی ادامه دارد، اما عملیات ترور به نتیجه می‌رسد و ادامه روایت به واکنش‌ها، پیگیری‌ها و اقدامات تلافی‌جویانه پس از این حادثه اختصاص می‌یابد.

گزیده کتاب ضاحیه

دستگیره در را حرکت می‌دهد و از اتاق خارج می‌شوم. آن قدری ناراحتم که نمی‌توانم در سازمان بمانم، سوار یکی از خودروهای ویژه می‌شوم و از راننده می‌خواهم من را گوشه‌ای از شهر پیاده کند. می‌خواهم درست شبیه روزهایی که کودکی خردسال بودم و پدرم دستم را می‌گرفت و در شهر قدم می‌زدیم امروز هم در پیاده‌روهای تل آویو راه بروم.

تصویر آن سال‌ها هنوز در پیش چشمانم است که پدرم هر بار حین پیاده روی دست محبت بر سرم می‌کشید و از برنامه‌های آینده‌اش برای تصاحب این سرزمین می‌گفت. آن سال ها خیلی کم سن بودم؛ اما پدرم سعی می‌کرد با انتقال تجربیات گران‌بهایی که دارد مسیر زندگی‌ام را به سمتی سوق دهد که در سال‌های حساس اوج گیری اسرائیل بتوانم به مهره‌ای مهم و تأثیرگذار تبدیل شوم.

همین طور هم شد تمام تلاشم را به کار گرفتم و جزء به جزء نکاتی را که پدرم از آنها به عنوان گنجینه‌ای ارزشمند و گرانبها یاد می‌کرد به ذهن سپردم. باد خنک از دریا به شهر می‌وزد و صورتم را نوازش می‌کند. همان طور که با یاد گذشته در حال قدم زدن هستم، ناگهان صدای جیغ بلندی بیخ گوشم می‌پیچد و لرزه‌ای به جانم می‌اندازد. مبهوت به اطرافم نگاه می‌کنم و جوانی را می‌بینم که با چابکی به سمت مردی قوی هیکل که با لباس نظامی و اسلحه در گوشه‌ای از خیابان ایستاده است حمله می‌کند و سپس چند ضربه پی در پی به او می‌زند.