کتاب به قلبش اشاره کرد
روایت داستانی از زندگی حضرت خدیجه(س)
- چاپی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب به قلبش اشاره کرد به قلم حبیبه آقایی پور، روایت داستانی از زندگی حضرت خدیجه(س) است و شما را همراه لحظههای عاشقانهی این بانو با رسول خدا(ص) میکند. این کتاب را انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است.
- معرفی کتاب به قلبش اشاره کرد
- دانلود کتاب به قلبش اشاره کرد
- برشی از متن کتاب به قلبش اشاره کرد
- خرید کتاب به قلبش اشاره کرد
معرفی کتاب به قلبش اشاره کرد
کتاب به قلبش اشاره کرد، روایت داستانی از زندگی حضرت خدیجه(س) است. داستان روان و جذابی که براساس روایات و مستندات تاریخی نوشته شده و شما را همراه لحظههای عاشقانهی این بانو با رسول خدا(ص) میکند. در جریان این داستان قرار است پرده از راز مهم و بزرگی برداشته شود که ملکهی بطحا را به چنین مقام بزرگی رساند. آنقدر که جبرئیل به او سلام رساند و خدا نزد ملائکش به او مباهات کرد. این اثر بر اساس روایات و مستندات تاریخی به رشته تحریر درآمده است.
فهرست کتاب
از بزرگی که زندگی ام را عوض کرد
باید خودم را آماده می کردم...
نکند او راز من باشد؟
خورشید و ماه توی خانه ی من؟
به قلبش اشاره کرد....
سختی ها با او آسان بود.
ملاقاتی در مهمترین شب تاریخ
به مهمانی آمدند، دشمن رفتند...
دوستی های عمیق، دشمنی های شدید
گران ترین سوغاتی همه ی عمرم بود.
شبی که بعد از چهل روز صبح شد
میوه ی دلم بانوی دو عالم بود
به خانه ی خودمان برگشتیم
رفیق نیمه راه شدم
او ولی رفاقت را تمام کرد
دانلود کتاب به قلبش اشاره کرد
نسخه الکترونیک این کتاب با استفاده از فایل کتاب به قلبش اشاره کرد pdf و epub تولید و عرضه شده است. با خرید نسخه الکترونیک امکان دانلود هر دو قالب را در نرم افزار خواهید داشت.
برشی از متن کتاب به قلبش اشاره کرد
فصل 7: ملاقاتی در مهمترین شب تاریخ
هنوز نای چشم باز کردن ندارم اما صدای زمزمه ای را می شنوم. از درد هیچ خبری نیست. مگر می شود؟ نکند مرده باشم! آرام چشم باز می کنم. زهراست. که صورتش را جلو آورده و دارد ذکری را به صورتم فوت می کند. نگاهمان که به هم گره می خورد چشم هایش برق می زند:
- ام ایمن! حبیبه بانو! بیاید که مادرم چشمانش را باز کرد
آنها دوان دوان می آیند. زهرا صورتش را به صورتم می چسباند:
- خدا را شکر خدا را شکر...
ام ایمن کنارم می نشیند. دست روی پیشانی ام می گذارد و با تعجب رو به حبیبه می گوید:
- واقعا تب بانو بی هیچ دارو و دم کرده ای افتاده
زهرا دستانم را می گیرد و می بوسد:
- چه دارویی بهتر از آنچه پدرم یادمان داد؟
ام ایمن سنگ ریزه هایی که کنار بسترم افتاده را بر میدارد. تسبیح صد گره ای که خودم با نخ پشمین درست کرده بودم را نشانم می دهد.
خرید کتاب به قلبش اشاره کرد
نسخه چاپی این کتاب از طریق سایت یا نرم افزارهای فراکتاب خریداری کنید.

