خلاصه کتاب ماجرای عاشقانه بلیث دال

معرفی خلاصه کتاب ماجرای عاشقانه بلیث دال

آمریکای قرن نوزده، چهره‌ی مردم ماتم‌زده‌ای را دارد که نه‌تنها به آرمانشهر خیالی خود نرسیده‌اند، بلکه شاهد پایمال شدن مهم‌ترین ارزش‌های انسانی نیز بوده‌اند. داستان خلاصه کتاب ماجرای عاشقانه بلیث دال در همین روزهای تاریک می‌گذرد؛ اما ناتانیل هاثورن آن را به رنگ‌و‌بوی عشق آراسته است. این رمان اجتماعی، تاریخی و عاشقانه از آثار فاخر ادبیات کلاسیک به شمار می‌رود.

مدت زیادی از کشف قاره‌ی آمریکا نگذشته بود که سیل جمعیت اروپاییان در آرزوی سرزمینی بهتر به آنجا روانه شدند؛ اما آرمانشهری که مهاجران اروپایی به دنبال آن بودند، چندان دوام نیاورد. تا اواسط قرن نوزدهم، کشتار بومیان، تبعیض نژادی و ستم طبقه‌ی اشراف چهره‌ی این سرزمین موعود را تیره کرده بود. ناتانیل هاثورن (Nathaniel Hawthorne) که خود در همین دوران می‌زیست، در خلاصه کتاب ماجرای عاشقانه بلیث دال (The Blithedale Romance) می‌کوشد تا روزنه‌ی امیدی در میان ناامیدی‌ها به مخاطبش نشان بدهد.

«مایلز کاوردیل»، «زنوبیا»، «مؤدی» و... قهرمانان اصلی این رمان هستند که هر کدام نماینده‌ی طبقه‌ی خاصی از جامعه به شمار می‌روند. نویسنده طرز فکر و ایدئولوژی ایشان را در خلال رخدادهای داستان به‌خوبی بیان کرده است. اصلاح‌طلب‌ها، آرمانگرایان و فمنیست‌ها در این اثر حضور پررنگی دارند و هرکجا که مجالی باشد، از باورهای خود داد سخن می‌دهند.

این رمان عاشقانه که نخستین‌بار در سال 1952 منتشر شده، در حقیقت نشان‌دهنده‌ی تجربیات ناامیدکننده‌ی نویسنده در جامعه‌‌ای رو به ابتذال است. رمانی پرکشش و جذاب که در اوج تباهی‌های سیاسی و اقتصادی از عشق برایتان می‌گوید.

اگر شما هم به رمان‌های برجسته‌ی کلاسیک با زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی علاقمند هستید اما زمان کافی برای شنیدن داستان‌های بلند را ندارید، خلاصه کتاب ماجرای عاشقانه بلیث دال بهترین فرصت ممکن است. این اثر جزو مجموعه چکیده‌های پنجاه رمان کلاسیک به شمار می‌آید که کلاید نهرنز گزینش، گردآوری و نگارش آن را به عهده داشته. توجه داشته باشید که این داستان تنها خلاصه‌ای از متن اصلی رمان است که شما را با طرح کلی آن آشنا می‌کند.

انتشارات نوژین این خلاصه کتاب را با ترجمه‌ی مریم قنبری منتشر کرده و در اختیار علاقمندان ادبیات کلاسیک قرار داده است.

بخشی از خلاصه کتاب ماجرای عاشقانه بلیث دال 

تا اواخر بهار زندگی کشاورزان بر اعضای مزرعه تأثیر گذاشت. مردها در انجام کارهای مزرعه و رسیدگی به حیوانات بسیار مهارت پیدا کرده بودند و زن‌ها هم از انجام وظایفشان در کنار ساکنین قدیمی خوشحال بودند. زنوبیا توانسته بود پریسیلا را از غار تنهایی‌اش خارج کند اما با این وجود، این دختر هنوز هم اسرارآمیز بود. نامه‌ای از شهر رسیده بود و شخصی در آن نامه گفته بود که پریسیلا به تازگی از خطری جدی جان سالم به در برده است و به دنبال پناهگاهی در مزرعه است. پریسیلا علاقه زیادی داشت تا با هالینگزوورث وقت بگذراند و ساعت‌های زیادی با او صحبت می‌کرد.

کاوردیل بسیار نگران بود که زنوبیا و پریسیلا از نظر فکری و احساسی تحت تأثیر هالینگزوورث یا خود او قرار بگیرند، او به خوبی با این خطرات آشنا بود و بیشتر نگران پریسیلا بود. پریسیلا به قدری جوان بود که کاوردیل با خود می‌اندیشید باید او را از شر فکر احمقانه عشق به هالینگزوورث و فاجعه‌ای که به دنبال آن اتفاق می‌افتد برهاند. از طرفی به این دلیل که هالینگزوورث و زنوبیا وقت زیادی را با هم می‌گذراندند، در دهکده شایعه شده بود که آن‌ها به هم علاقه دارند.