کتاب بیکمبو

معرفی کتاب بیکمبو

کتاب بیکمبو نوشته مولود سوزنگران می باشد و نشر صاد آن را به چاپ رسانده است.این اثر رمانی است که به بررسی زندگی انسان‌هایی می‌پردازد که جنگ، آنها را به مسیرهایی ناخواسته سوق داده است.

این کتاب در 22 فصل، داستان عشق‌هایی را روایت می‌کند که در میان آوار جنگ متولد شده‌اند و گاه به نفرت و گاه به سکوتی تلخ تبدیل می‌شوند. نویسنده در این کتاب، به تقابل خیر و شر در درون انسان می‌پردازد و نشان می‌دهد که آدمی ترکیبی از خوبی‌ها و بدی‌هاست.

گزیده کتاب بیکمبو

منصوره وقتی پرت شد روی زمین، در آن گیر و بند، بالای پیشانی اش به سنگ خورد و شکست. خون، بند نمی آمد. رافع دستش را گذاشت روی شکستگی و اطراف را نگاه کرد. چیزی که بخواهد زخم را نگه دارد؛ ندید؛ دست انداخت و روسری اش را که گره اش شل شده بود؛ کشید. مچال هاش کرد و روی زخم را سفت نگه داشت. منصوره که مبهوت نشسته بود با این کار دستپاچه شد و دستش را گذاشت روی بهم ریختگی موهایش؛ اما حرفی نزد.
_ چه به جونت افتیده؟ دیروز مردم کشیدنت زیر، چاره ات نشد؟ چته یه جا بند نمیشی؟ ا گه دختر مو بودی یه چک می زدُم زیر گوشت که هوا از سرت بره، بشینی سر جات.
منصوره دست رافع را از روی زخمش پس زد و روسری خونی را انداخت کنار و به حالت سجده افتاد روی سنگ ها شبیه کسی که سر بر بالین کسی بگذارد با صدا گریه کرد و چنگ زد و سنگ ها را سفت گرفت. رافع خواست بی صدا پی کار خودش برود. هنوز چشمش روی سرش بود.