کتاب دو پروانه روی شانه کولی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب دو پروانه روی شانه کولی
کتاب دو پروانه روی شانه کولی، نوشته محمد حنیف؛ به روایت زندگی جوانی سرخورده و شکستخورده به نام میران پرداخته است. او که پدرش را پیشتر از دست داده، پس از مرگ مادرش، گنجینهای به ارث میبرد؛ که قرار است سرنوشت او و مردمش را تغییر دهد، میران به یاری ارثیه خانوادگی و توصیههای خالهی کولیاش میکوشد از میان آرزوهای مختلفش، بهترین آرزوی عمرش را برآورده سازد.
گزیده کتاب دو پروانه روی شانه کولی
از پلهها بالا رفت، قبل از اینکه وارد اتاق خودش بشود، سرکی توی اتاق زنش کشید؛ توران جلوی میز آرایش نشسته بود و خط چشم میکشید. توران نیم تنۀ شوهرش را در آینه دید؛ بدون آنکه سر برگرداند، پرسید: «هستی؟ نیستی؟» و بدون آنکه منتظر پاسخ میران باشد، مداد چشم را کنار سرمهدان گذاشت و ادامه داد: «کجایی میران؟ زندهای؟ مردهای؟» میران از توی آینه دید که توران برای پشههایی که آزادانه در اتاقش میچرخیدند، موچ کشید و برایشان بوس فرستاد. بعد رژ لب را روی لبهایش چرخاند، صورتش را به آینه نزدیکتر کرد و لبهایش را به هم مالید.
زنگ موبایلش که به صدا درآمد؛ از پشت میز آرایش بلند شد. موبایل همچنان صدایش بلند بود. توران برگشت و به پهلوهایش دست کشید و پرسید: «لاغر شدم؟» میران همچنان کج ایستاده بود و به توران نگاه میکرد. توران سؤالش را تکرار کرد. میران لب باز کرد تا از پیراهن بلند سفید و چینهای پلیسه دامن قرمز زنش تعریف کند که توران موبایل را از روی میز آرایش برداشت.
نوک انگشتش را روی دایرۀ سبز کشید و رو به میران گفت: «این چیه پوشیدی؟ به تنت زار میزنه!» میران بالاخره قامتش را راست کرد و نگاهی به کتِ بلند خردلی رنگی که پیشکار برایش خریده بود، انداخت. توران ادامه داد: «نمیگن این شلخته شوهرِ کیه؟» میران نماند تا بقیۀ حرفهای زنش را بشنود. همین بیاعتنایی توران را جَریتر کرد: «همه شوهر دارن، منم دلم خوشه تاجِ سر دارم. هوی با توام یابو!».. .