0.0از 0
خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب مامان

    کتاب مامان نوشته سرکار خانم مه‌وفا واقعی‌پرست منتشر شده در نشر متخصصان می باشد. این کتاب روایتی است واقعی، صمیمانه و پر از احساس از زندگی مادری فداکار که در دل سخت‌ترین شرایط اجتماعی، سیاسی و خانوادگی، ستون یک زندگی می‌شود. این کتاب با نثری روان و بی‌تکلف، داستان فاطمه را روایت می‌کند؛ زنی از دل مردم، که پس از ازدواج با پزشکی جوان به نام محمد، وارد مسیری می‌شود که سرشار از تبعید، فقر، فشار و محرومیت است. اما او هیچ‌گاه تسلیم نمی‌شود.

    داستان از سال‌های پیش از انقلاب آغاز شده و با تبعید محمد به روستایی دورافتاده، چالش‌های فاطمه برای ساختن یک زندگی از هیچ، آغاز می‌شود. او با تکیه بر توانایی‌های زنانه‌اش، خانه‌ای گرم می‌سازد، به مردم خدمت می‌کند، پزشکی یاد می‌گیرد، مادر می‌شود و با تمام وجود، مهر مادری را نثار فرزندان و اهالی روستا می‌کند.

    در این کتاب، خواننده با سیر تحولات تاریخی و اجتماعی ایران هم‌زمان می‌شود؛

    مامان بیش از یک زندگینامه است؛ این کتاب، تجلیِ صبر، ایثار، زن بودن و مادر بودن است. با خواندنش، نه‌تنها با شخصیت زنی قدرتمند آشنا می‌شویم، بلکه زندگی در بستر تاریخ معاصر را نیز لمس می‌کنیم. کتابی انسانی، پراحساس، گاه اشک‌آور و بسیار الهام‌بخش.

    اگر به روایت‌های واقعی از زنانی مقاوم و مادرانی قهرمان علاقه‌مندید، مامان کتابی است که قلب شما را تسخیر خواهد کرد.

    بخشی از کتاب مامان

    فاطمه بعد از ازدواجش با محمد که پزشک بود و در بیمارستان تهران کار می کرد، باید به تهران می رفت و از خانواده دور می شد. دونفری زندگی را شروع کردند و روزها می گذشت تا اینکه یک روز پسر شاه آن زمان به دختری 16 یا ۱۷ ساله تعرض می کند و دختر بیچاره باردار می شود. دختر را برای سقط بچه اش پیش محمد می آورند. محمد می گوید: «اگر این کار رو انجام بدم، ممکنه که دیگه باردار نشه! » ولی آن ها می گویند: «اشکال نداره، انجام بده. پول خوبی هم در قبالش می گیری. » محمد دلش به این کار راضی نمی شود و با کمک دوستانش که ضدرژیم بودند، آن دختر را فراری می دهد. وقتی ساواک می فهمد، او را دستگیر و زندانی می کنند و حکم اعدام برایش می دهند؛ به این صورت که به وسیله دو جیپ شکنجه اش کنند؛ یک دست و یک پا به یک جیپ و یک دست و یک پا به جیپ دیگر بسته می شود، این دو جیب خلاف جهت هم حرکت می کنند که طرف شقه می شود.

    روزی که قرار بوده حکم اجرا شود، فاطمه خیلی ناراحت بوده و کاری از دستش برنمی آمده، جز گریه و دعا. آن روز برای اعدام چهار نفر دیگر هم با محمد بودند. آن چهار نفر اعدام می شوند. نوبت محمد می رسد و او را به جیپ ها می بندند. وقتی که می کشند، از طرف خانواده شاه یک زن که نمیدانم خواهر یا دخترش بوده، به آنجا می آید. با دیدن صحنه از هوش می رود و باعث می شود محمد را باز کنند و از مرگ حتمی نجات پیدا کند، ولی برایش حکم تبعید به منطق های دورافتاده و سلب مدرک پزشکی اش صادر می شود.