0.0از 0

ستاره خلصه

روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی ذاکر حسینی

خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب ستاره‌ خلصه

    کتاب "ستاره‌ خلصه" نوشته محبوبه معظمی می‌باشد و انتشارات ۲۷ بعثت آن را به چاپ رسانده است. این کتاب روایتی است از زندگی و شهادت مهدی ذاکر حسینی که با نثری گیرا و مستند، خواننده را در تمام لحظات همراه می‌کند و در مسیری پر فراز و نشیب قرار می‌دهد. این اثر که حاصل مصاحبه‌ها و پژوهش‌های موشکافانه‌ی نویسنده است، تصویری دقیق از زندگی این قهرمان ملی ارائه می‌دهد.
    "ستاره‌ی خلصه" از بدو تولد تا زمان شهادت و بازگشت پیکر مهدی ذاکر حسینی را به تصویر می‌کشد.

    خواننده در این کتاب با شخصیت شهید آشنا شده و از جزئیات وقایع زندگی او آگاه می‌شود. معظمی، نویسنده کتاب، در مقدمه ذکر کرده که اثرش بر اساس روایت‌های گوناگون، با زاویه دید سوم شخص مفرد و به صورت خطی از تولد تا شهادت نگاشته شده است. او تاکید کرده که در نگارش کتاب هیچ‌گونه تغییری در اصل روایت‌ها ایجاد نکرده و تلاشش بر این بوده که با دقت، انصاف و صداقت، جزئیات زندگی مهدی را به خواننده منتقل کند. این کتاب در شانزده فصل تنظیم شده و به طور کامل، مراحل مختلف زندگی مهدی را بررسی می‌کند.

    بخشی از کتاب ستاره خلصه

    درحالی که پوتین‌های یک کلاس ۴۸نفره از قبل قاتی شده بود، حاج‌نادرفریاد می‌زد: «زیر پونصد ثانیه پوتین پاتون نباشه، باید توی خارا غلت بزنین!» میلاد و میثم و مهدی قبل از اینکه به بالاترین قسمت پوتین‌شان بند ببندند به آن‌یکی گرهش می‌زدند که جفتی باهم بالا بیایند. هر سه نفر سریع‌تر از بقیه پوتین‌های‌شان را می‌پوشیدند و بقیه به‌خاطر تنبیه، مثل پنگوئن به آسایشگاه برمی‌گشتند.

    بچه‌ها با دقت و دلسوزی یکی‌یکی خارها را از پاهای هم در می‌آوردند. دو طرف جادۀ آسفالت بیابان و خار بود. بعضی روزها حاج‌نادر می‌گفت: «پوتیناتون رو دربیارین؛ لخت شین؛ جفت شین؛ پاچۀ شلواراتون رو بیارین تا روی زانو، یه گروه به‌سمت جدول رو به پایین و یه گروه به‌سمت جدول رو به بالا وایسین.» گاهی هم بعد از ساعت دوازده ظهر دستور می‌داد: «پشت به آفتاب وایسین! «آن ها که پایین بودند رو به بالا می‌شدند و آن ها که رو به بالا بودند رو به پایین می‌شدند. تمام این کارها زمان‌بندی شده بود. حاج‌نادر نیروهای تهرانی را سوسول می‌دید. اگر متوجه می‌شد پوتین‌ها و جوراب‌هایشان جفت نیست، داد می‌زد: «گروهان بچه‌های تهران که پوتیناشون جفت نبود، امشب توی سرما می‌خوابن! «در تمرین‌ها ده نفر از نیروها را در لوله‌ای جا می‌کردند که فقط فضای چهاردست‌وپا راه‌رفتن را داشت.