دوچرخه
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب دوچرخه
کتاب دوچرخه نوشته جناب آقای جهانبخش سلیمان منتقمی منتشر شده در نشر متخصصان می باشد.دوچرخه، تنها یک کتاب شعر نیست، بلکه سفری شاعرانه به دل زندگی است؛ به خاطراتی که در کوچههای خاکی کودکی جا ماندهاند، به صدای مادری که با عشق صدایمان میکرد، به غروبهای دلتنگی و امیدهای جوانهزده در دل تاریکیها. شاعر در این مجموعه، با زبانی ساده اما عمیق، از عشق، صداقت، رفاقت و دردهای ناگفته سخن میگوید.
شعرهای او، مثل نسیمی از گذشته، قلب خواننده را نوازش میکنند و با زبان شیرین گویش محلی، تصویری زنده از زندگی مردمان سرزمینش را پیش چشم ما میآورند.دوچرخه همان حس اولین رکاب زدنهای کودکی است؛ هیجان، امید، زمین خوردن، دوباره بلند شدن و ادامه دادن. شاعر، ما را به سفری در کوچههای دل و خاطرات میبرد، جایی که عشق به خانواده، احترام به بزرگان و دغدغههای اجتماعی در قالب واژهها جان میگیرند.
این کتاب را که میخوانی، گویی خود را در آینهای میبینی؛ آینهای از زندگی، از احساسات ناب و از لحظاتی که شاید دیگر هرگز تکرار نشوند. این کتاب برای علاقهمندان به شعر فارسی و گویشهای محلی، انتخابی ارزشمند خواهد بود و تجربهای لذتبخش از خواندن اشعاری بومی و دلنشین را فراهم میآورد. شاعر، با بهرهگیری از زبان عامیانه و محلی، ارتباطی نزدیک و بیواسطه با مخاطب برقرار میکند.
گزیده کتاب دوچرخه
چَِقدر خوب که آدم راس بُوی خدا هَمرَه هِمِیشه دَر تَماس بُوی
هَر جورویِ دل خِینهِ قَدم بَِزنی وَسَطِ جامِعِه یه کارشناس بُوی
خدا وَر هِکَنی هَمِش کوچیکی شیطانِ وَر باشَا تیر خِلاس بوُی
صِداقَتِ دَبسی خوشتِی کولبار وِی دلُ وَ وِی زبان دَر یِه لباس بُوی
خوشتی فکر بنَی آخرَت رِ ساس بوُی بَس بی اَ این دَنیا وِرِ رِ
خدایِ سفَره سَر وَقتی بنِیشته نُواِنه یک لَحظِه آن ناسپاس بُوی
شیطانِ نَدنی هیچ نوع و یهانه خدایَ وَر هَمَش دَر التماس بوُی
هَر چی تُوِنِه بکاِری مَعِرَفتِ حَتّی وَی رایِ دل یِه ناشناس بُوی
هَر جور قَدِم زَنِه وی دِل قِلی بوی تا که خوجیر گَبَی وی دِل یاس بُوی
رَقیب وَر بوشی مِثلِ بَنَفشه دشمَن وَر باشا مِثل سیکاس بُوی
دوست و دُشمَنَ وَر وَقتیِ بنِِیشتِه بدَ تی آن دِلی تَکَ خال آس بُوی
تِی هَمسایه تی دِکِلِه بَیاردَ دَرد تی دلکه نِیهَل فِکرِ قِصاص بُوی
قَدِم خیر وِگیر تی راه بوِنه واز بدَتی آن زمِی هَمَش نیشاس بُوی
شیطان که بد قلدُر معاب بوی نه محکوم وی دَس اِسکناس بُوی
تی هَمسایه بَکتِ وی دَس بَیر تو نیهل یک لحظِه آنی دَر حراس بوی