کتاب یک مشت تمشک pdf
- چاپی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب یک مشت تمشک، اثر اینیاتسیو سیلونه با ترجمه بهمن فرزانه به رشته تحریر درآمده و در انتشارات امیرکبیر منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی قرار گرفته است.
معرفی کتاب یک مشت تمشک
کتاب یک مشت تمشک، یکی از آخرین داستان های نویسنده می باشد که به «نقد ایدئولوژی» پرداخته و سعی دارد تا دقت و نگرش مخاطب را به «رابطه های انسانی» معطوف نماید.
نویسنده در این اثر با به تصویر کشیدن رویارویی های مستمر با «فاشیسم، کمونیسم و به طور کلی هر نوع ایدئولوژی» در واقع از سختی های زندگی خویش بیان کرده، زیرا وی از زمان بچگی با دشواری ها زیادی روبرو بوده است.
دانلود کتاب یک مشت تمشک
نسخه الکترونیک کتاب یک مشت تمشک را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.
خلاصه کتاب یک مشت تمشک
در کتاب یک مشت تمشک به روایت سرگذشت «روکو دوناتیس» پرداخته که در دهکده ای به نام «سن لوگا، واقع در جنوب ایتالیا» زندگی می کند. وی دارای شخصی می باشد که طعم زندگانی ناسازگاری را در دوره هایی از زمان را چشیده است. وی برای یافتن حقایق به سمت و سوی «مذهب و کلیسا» می رود اما چیزی عایدش نمی شود و ناامید به «حزب کمونیست» می پیوندد و با دختری به نام «استلا» که یهودی تریشی بود آشنا می شود، ولی باز هم به آنچه که در پی آن است نمی رسد. اما همیشه کورسوی امیدی ته دل او سوسو می زد و این سرآغازی است که راه وی را روشن سازد.
نویسنده کتاب یک مشت تمشک
سیلونه دوران کودکی را با فقر و تنگدستی گذراند و در زمین لرزه سال ۱۹۱۵ ایتالیا پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت. در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند همکاران دیگر خود آندره ژید و آرتور کوستلر و غیره راه مستقلی در پیش گرفت، چنانکه در ۱۹۳۰ از حزب کمونیست استعفا داد. وی به علت فعالیت های سیاسی ناگزیر شد در ۱۹۳۰ به سویس بگریزد و شاهکارهای خود مانند «نان و شراب» و «فانتامارا» و «دانه زیر برف» و «یک مشت تمشک» و «رازلوک» و «روباه و گلهای کاملیا» را در آن دیار به رشته تحریر کشید. سیلونه در زمان جنگ جهانی دوم به وطن خود بازگشت و در نهضت زیرزمینی ضد فاشیسم علیه حکومت موسولینی مبارزه کرد.
در سال ۲۰۰۰ دو تاریخ نگار ایتالیایی به نام های داریو بیوکا و مائورو کانالی اسنادی را منتشر کردند که نشان می داد سیلونه از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۰ با نام مستعار سیلوستره برای پلیس فاشیستی ایتالیا خبرچینی می کرده است. انتشار این اسناد جنجال فراوانی برانگیخت. مطابق این اسناد پیوستن سیلونه به حزب کمونیست به قصد نفوذ در این سازمان بود و او در دستگیری بخشی از رهبران حزب کمونیست نقش مهمی ایفا کرد.
برشی از متن کتاب
بخش سوم
1
استلا چنان از آن بیماری بیرون آمد که گویی سالها به آن مبتلا بوده است نگاهش که میکردی همان دختر سابق بود. فقط کمی لاغرتر شده بود و زیر چشمهایش دو حلقه سیاه دیده میشد. اما صدایش، دیگر صدای آن دختر بچه سابق نبود. جودیتای پیر مدام او را سرزنش میکرد و میگفت: «نباید مدام به فکر گذشته باشی حالا دیگر چه کم داری؟ با روکو که آشتی کرده ای. راضی نیستی؟»
استلا سعی کرد لبخندی بزند ولی لبخندش دیگر آن لبخند سابق نبود. جواب داد آن وقتها همه چیز به نظرم آسان تر بود. حالا زجر زندگی تازه برایم شروع شده است.» جودیتا :گفت بالاخره باید یک روز بزرگ شد. تصور کردی همیشه میتوانی بچه بمانی؟
استلا جواب داد: «فقط شادی عشق را میشناختم حالا با دردش هم
آشنا شده ام.» جودیتا دست او را گرفت و مثل موقعی که استلا بچه بود نوک انگشتان او را بوسید با همان لحنی که زمانی به «چرا»های بچگانه استلا جواب می داد گفت: «دخترم عشق درد دارد ولی بدون عشق هم زندگی بی معنی است. هر زنی باید برای عشقش قصاص پس بدهد. ولی آیا میتوان صرفاً به خاطر وحشت از درد عشق از عشق چشم پوشید؟» دختر گفت: «من از رنج عشق وحشت ندارم تو می دانی که من هرگز دختر ترسویی نبوده ام. با این حال بعضی تجربه ها روح را جریحه دار میکند.» جودیتا لبخندزنان :گفت تجربیات ،تو درد بزرگ شدن است. خیال نداشتی بزرگ بشوی؟ میخواستی همان طور بچه بمانی؟ جودیتا به پنجره نزدیک شد تا آن را باز کند گفت: «پرستوها خیلی پایین پرواز میکنند. می خواهد باران بگیرد. وقتی به کازاله برگردم، در راه خیس میشوم.
سپس با صدای بلند رو به در گفت آیا قانون اجازه میدهد پنجره را باز کنم یا نه؟»
هیچکس جوابی نداد. جودیتا پنجره را گشود و نگاهی به میدان و کوهستان دوردست انداخت. گفت: در آن دورها رعد و برق میزند. بدون شک فورناچه باران میبارد روکو چرا دیر کرده؟ مرد عجیبی استلا یک ماه بود که دوره نقاهت را در منزل دون رافائل، معلم مدرسه سان ،لوکا میگذراند مدام احساس خستگی میکرد. از همه چیز بدش می.آمد از تنبلیاش نفرت داشت. اغلب مضطرب به نظر میرسید بیشتر اوقات چشمهایش مثل کسی که پنهانی گریه کرده باشد متورم و سرخ بود. دون رافائل و همسرش دونا لوچیا (۷۲) میکوشیدند تا نگذارند دخترک ملتفت شود که تا چه حد از اینکه او را در خانه خود پذیرفته اند پشیماناند. دون رافائل غرغرکنان میگفت: «چه شوخی مزخرفی!»
خرید کتاب یک مشت تمشک
نسخه چاپی کتاب یک مشت تمشک را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.
مشخصات کتاب یک مشت تمشک در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | امیرکبیر |
نویسنده: | اینیاتسیو سیلونه |
مترجم: | بهمن فرزانه |
تعداد صفحه: | 296 |
موضوع: | رمان خارجی، داستان خارجی |
قالب: | چاپی و الکترونیک |