ابر مهربان داستان ابرهای کوچولویی است که دلشان می‌خواست بازی کنند. ابر کوچولوها بره می‌شوند، باد هم گرگ و دسته‌جمعی گرگم و گلّه می‌برم، بازی می‌کنند. کتاب در فضایی شاد، مخاطبان خردسال را به سفری جذاب و دلنشین می‌برد.

گزیده کتاب ابر مهربان

ابر کوچولو آب دهانش را قورت داد و تا خواست چیزی بگوید، خودش را با هزاران قطره وسط زمین و آسمان دید. خیلی ترسیده بود. زیرچشمی نگاهی به پایین انداخت. دید زمین با خوش‌حالی دست‌های مهربانش را باز کرده و آواز می‌خواند:

«مهمون می آد شر و شر و شر

رودها میشن پر و پر و پر

به دشت و کوه و صحرا

خوش اومدین قطره ها!»

خرید لذت بخش