کتاب ملکه سرخ پوش
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب ملکه سرخ پوش، اثر فیلیپا گریگوری با ترجمه علی اکبر قارینیت؛ درباره زنی است به نام مارگارت بیوفورت از خاندان لانکستر که تا حد زیادی به زندگی معنوی پایبند بوده است. او دوازده ساله بود که با مردی به نام ادموند تودور از خانواده سلطنتی که دو برابر سنش را داشت، ازدواج کرد ولی طولی نکشید که شوهرش بر اثر بیماری طاعون درگذشت و خیلی زود بیوه شد.
- معرفی کتاب ملکه سرخ پوش
- دانلود کتاب ملکه سرخ پوش
- خلاصه کتاب ملکه سرخ پوش
- برشی از متن کتاب ملکه سرخ پوش
معرفی کتاب ملکه سرخ پوش
ملکه سرخپوش (2010) نوشتهی فیلیپا گریگوری، نویسندهی نامآشنای نیویورکتایمز و چهرهای مطرح در تاریخنگاری زنان است. این اثر، بخشی از مجموعه مشهور رمانهای تاریخی گریگوری، به روایت زندگی پرفرازونشیب مارگارت بیوفورت میپردازد؛ بانوی اشرافی خاندان لنکستر، مادر هنری هفتم و بنیانگذار سلسله تودورها.
رمان زندگی این زن جاهطلب را در بستر جنگهای خونین رزها ( نبرد خانمانسوز بین خاندانهای یورک و لنکستر بر سر تاجوتخت انگلستان) به شکلی پیوسته دنبال میکند و تصویری ماندگار از زنی سرسخت، مغرور و مصمم ارائه میدهد که عمیقاً باور دارد تقوا و اصالت نژادیاش، او را برگزیدهی تقدیر برای شکلدادن به مسیر تاریخ ساخته است.
دانلود کتاب ملکه سرخ پوش
نسخه الکترونیک این کتاب را در نرم افزار فراکتاب دانلود کنید ویا به صورت آنلاین آن را مطالعه نمایید.
خلاصه کتاب ملکه سرخ پوش
مارگارت از کودکی با این باور عمیق رشد میکند که تقدیر الهی او را برای رساندن پسرش، هنری تودور، به تاجوتخت انگلستان برگزیده است. این اعتقاد مذهبی که اغلب به وسواس گراییده، با جاهطلبی بیحدش درهم میآمیزد و هر اقدام او را توجیه میکند. او خود را وارث حقیقی خاندان لنکستر میداند و تمام عمرش را وقف تحقق این «مأموریت مقدس» میکند.
زندگی مارگارت پر است از قربانی کردن احساساتش در پای آرمانش. او در ۱۲ سالگی به عقد ادموند تودور درمیآید و بلافاصله پس از به دنیا آوردن پسرش هنری در ۱۳ سالگی، بیوه میشود. ازدواجهای بعدیاش صرفاً ابزاری استراتژیک برای حفظ موقعیت اجتماعی، افزایش ثروت و پیشبرد اهداف بلندپروازانهاش بودند؛ عشق و شادی شخصی برای او مفهومی نداشت.
تمام عشق و شیدایی مارگارت معطوف به پسرش هنری است، اما این احساس شکلی بیمارگونه به خود میگیرد. برای حفظ جان او، وی را از کودکی به تبعید میفرستد تا در امان بماند، اما از راه دور کنترل شدیدی بر زندگی و تصمیماتش اعمال میکند. دیدارهای نادر آنها پرتنش و آمیخته به احساس گناه و سلطهجویی است.
مارگارت استاد بازیهای سیاسی پشت پرده است. در حالی که ظاهرا زنی متعصب و نیکوکار است (حامی کلیسا و بیمارستانها)، در خفا شبکههای جاسوسی میسازد، شورشها را طراحی میکند، و حتی حاضر است برای رسیدن به هدف، خون بیگناهان را بریزد. او شخصیتهای قدرتمند مانند ملکه مارگارت آنژو و ریچارد سوم را مانعی در راه تقدیر الهی میداند و بیوقفه علیه آنها توطئه میکند.
اوج داستان با پیروزی هنری در نبرد بازورث (1485) و سقوط ریچارد سوم رقم میخورد. اگرچه رویای مارگارت با تاجگذاری پسرش به عنوان هنری هفتم محقق میشود، اما این پیروزی، طعمی تلخ دارد. او از قدرت واقعی محروم میماند؛ عنوان «ملکه مادر» او را به حاشیه میراند و تاج ملکه بر سر عروسش، الیزابت یورک مینشیند این پایان، پیروزی را برای مارگارت به شکستی عاطفی تبدیل میکند.
ملکه سرخپوش پرترهای پیچیده و فراموشنشدنی از زنی است که ایمان مذهبیاش به ابزاری برای قدرتطلبی بیحد تبدیل شد. گریگوری با مهارت، تاریکیهای روان انسانی محصور در تعصب و جاهطلبی را به تصویر میکشد و نشان میدهد چگونه تقدیر میتواند توجیهی برای هر جنایتی باشد. طرفداران فراوان گریگوری و همچنین خوانندگانی که از نوشتههای باشکوه و خاطرهانگیز، شخصیتهای با تصویرسازی واضح و تاریخ جذاب روایتشده از دیدگاه یک زن لذت میبرند، عاشق این اثر او خواهند شد.
فهرست کتاب
یادداشت مترجم
بهار 1453
اوت 1453
اکتبر 1453
تابستان 1455
تابستان 1456
پاییز 1456
ژانویه 1457
بهار 1457
مارس 1457
تابستان 1457
ژانویه 1458
تابستان 1459
پاییز 1459
اکتبر 1459
بهار 1460
10 ژوئیه 1460
زمستان 1460
بهار 1461
عید پاک 1461
پاییز 1461
پاییز 1470
بهار 1471
آوریل 1471
تابستان 1471
سپتامبر 1471
تِنبای، ولز
زمستان 72 – 1471
آوریل 1472
ژوئن 1472
سال 1482
آوریل 1483
وستمینستر
مه 1483
لندن
ژوئن 1483
لندن
یکشنبه، 6 ژوئیه 1483
سپتامبر 1483
اکتبر 1483
زمستان 84 – 1483
بهار 1484
آوریل 1484
تابستان 1484
زمستان 1484
مارس 1485
مارس 1485
آوریل 1485
مه 1485
ژوئن 1485
ژوئیه 1485
اوت 1485
19 اوت 1485
20 اوت 1485
20 اوت، 1485
یکشنبه، 21 اوت 1485
یادداشت نویسنده
ملکه سرخ پوش
راهنمای مطالعه گروهی
گفتگو با فیلیپا گرگوری، نویسنده کتاب ملکه سرخ پوش
برشی از متن کتاب ملکه سرخ پوش
صاف و پوستکنده گفت: «تا دم مرگ هم سرِ حرفش بود. آنها او را معاینه کردند و گفتند که باکره است. در واقع دوشیزه ژاندارک بود و وقتی خیال کرد ما در فرانسه شکست میخوریم، واقعیت را دید. بهنظرم ما جنگ را باختیم. او از پادشاه یک مرد ساخت و از سربازانش یک ارتش. او یک دختر معمولی نبود. خیال نمیکنم دوباره چنین دختری را ببینم.
قبل از این که او را روی تل هیزم بگذاریم مدتهای طولانی داشت میسوخت. او با روحالقدس شعلهور شده بود.» نفس راحتی کشیدم و نجواکنان گفتم: «من هم دختری مانند او هستم.» او به چهره جذاب من نگاهی انداخت، خندید و گفت: «نه، اینها داستانهایی قدیمیاند. به دختری مثل شما ربطی ندارد. او مرده بود و به زودی فراموش میشد. آنها خاکسترهایش را طوری پخش کردند که کسی نتواند برایش زیارتگاه بسازد.».. .