0.0از 0
نورالهدی کودک شماره (32)
پسرانه
خرید
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
گزیده کتاب نورالهدی کودک شماره (32)
پسرک توی زیرزمین خانه شان یک چراغ جادو پیدا کرد. آن را برداشت و کمی رویش دست کشید. ناگهان غولی از داخل آن بیرون آمد و گفت: در خدمتم ارباب!
پسرک که داشت ذوق مرگ می شدگفت: تو چه کاری بلدی؟
غول گفت: هرکاری که تو بگی از دست من برمیاد. من برآورده کنندهی آرزوی تو هستم.
پسرک با خوشحالی دستهایش را به هم مالید و گفت: پس بی زحمت، ضریب هوشی من رو ده برابر کن. غول کمی دور پسرک گشت و وردی خواند. بعد گفت: درست شد ارباب.