کتاب دختری با روبان سفید
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب دختری با روبان سفید نوشته مژگان کلهر و ویراستاری مینو کریم زاده می باشد و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است.کتاب درباره دختری به نام احترام است که عاشق کتاب خواندن است او عموما نادیده گرفته میشود و خودش را میان کتابهای یادگار پدربزرگش حبس میکند تا اینکه یک روز اشتباهی باعث به آتش کشیده شدن انباریای میشود که در آن کتاب میخواند و داستان و اتفاقات از همان روز شروع میشود.
- معرفی کتاب دختری با روبان سفید
- دانلود کتاب دختری با روبان سفید
- خلاصه کتاب دختری با روبان سفید
- گزیده کتاب دختری با روبان سفید
معرفی کتاب دختری با روبان سفید
اگر عاشق داستانهای مهیج و پررمزورازی هستید که واقعیت را با شگفتیهای خیال درمیآمیزند، دختری با روبان سفید اثر مژگان کلهر را از دست ندهید. این رمان جذاب، از آثار برجسته طرح «رمان نوجوان امروز» انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دری به دنیایی شگفتانگیز میگشاید.
شیرین، دختر هشتسالهی جسور، به همراه مادرش (مامان مرضیه) در یک خانه قدیمی اسرارآمیز زندگی جدیدی را آغاز کردهاند. خانهای که ساکن دیگری دارد، پیرزن مرموزی به نام «احترام»، اما آرامش این زندگی سهنفره شکننده است؛ نهتنها به خاطر بزرگراهی شلوغ که در همسایگی خانه قدیمی در حال ساخت است و خطری بزرگ را نوید میدهد، بلکه به خاطر رازهایی که در دل دیوارهای این خانه نهفته است...
مژگان کلهر با قلمی روان و تخیل قدرتمند، شما را به اعماق این خانه و رازهایش میکشاند. اتاق مخصوص احترام چه اسراری در خود پنهان کرده؟ آیا واقعاً سفر به گذشته و خاطرات کودکی احترام ممکن است؟ اینها پرسشهایی است که پاسخ آن را در لابهلای صفحات این رمان مهیج کشف خواهید کرد. قدم به این دنیای شگفت بگذارید! جایی که مرزهای زمان محو میشوند و واقعیت با جادوی خیال درمیآمیزد.
دانلود کتاب دختری با روبان سفید
نسخه الکترونیک این کتاب را در نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و یا آن را به صورت آنلاین مطالعه نمایید.
خلاصه کتاب دختری با روبان سفید
آیا تا به حال تصور کردهاید عکسهای قدیمی جان بگیرند؟ یا شاید سفر به گذشته تنها یک رویا نباشد؟ دختری با روبان سفید شما را به سفری خیالانگیز میبرد که در آن مرز میان خاطره و واقعیت کمرنگ میشود و ناممکنها، ممکن جلوه میکنند.
شیرین، دختری هشت ساله که به تازگی پدرش را از دست داده، مجبور میشود به همراه مادرش (مامان مرضیه) به خانه پیرزنی تنها به نام «احترام» نقل مکان کنند تا از او مراقبت کنند. اما شیرین این زندگی جدید را دوست ندارد. او دلش میخواهد مثل بقیه بچهها آزاد باشد و مستقل زندگی کند و این خواسته، او را مدام با مادرش درگیر میکند. در همین زمان، تهدیدی بیرونی نیز آنها را تحت فشار میگذارد، شهرداری تصمیم دارد خانهی احترام را برای ساخت بزرگراه تخریب کند.
راز اصلی داستان در اتاق مخصوص احترام نهفته است. هر بار که او پا به این اتاق میگذارد، به دنیای یازدهسالگیاش سفر میکند! در این جهان شگفتانگیز، نقاشیها و عکسهای دیوار جان میگیرند، آدمهای داخلشان مثل شخصیتهای واقعی حرف میزنند و حرکت میکنند. آدمهایی که سالها پیش درگذشتهاند، بازمیگردند و گذشته مانند یک فیلم، قابل عقب و جلو زدن است. حتی شیرین نیز به این دنیای عجیب راه پیدا میکند. اکنون پرسش کلیدی این است: آیا شخصیتهای نقاشی به دنیای ما میآیند، یا احترام و شیرین هستند که به دل خاطرات گذشته سفر میکنند؟
اگر به داستانهایی با فضای رازآلود، احساسی و خیالپردازانه علاقهمند هستید، دختری با روبان سفید انتخابی مناسب برای شماست. پا به این دنیای مهیج بگذارید، اسرار گذشته را کشف کنید، و ببینید آیا شیرین و احترام میتوانند سرنوشت خود را تغییر دهند.
این کتاب مناسب چه گروه سنی است؟
گروه سنی نوجوان (15+) سال
چرا مطالعه کتاب دختری با روبان سفید را پیشنهاد میدهیم:
زبان روان و متناسب نوجوان بدون تکلفهای ادبی سنگین
پیوند هنرمندانه شیرین (نسل جدید) با احترام (نسل گذشته) در بستر فرهنگ ایرانی
ترکیب منحصربهفرد واقعیت و فانتزی
شخصیتهای ملموس و همذاتپندارانه
گزیده کتاب دختری با روبان سفید
نیم ساعتی می شد که مامان مرضی رفته بود بیرون و احترام جون هم رفته بود توی اتاق مخصوصش؛ اتاقی که شیرین خدا خدا میکرد روزی سری به آن بزند؛ اما همیشه درش قفل بود. چند شب پیش هم که به صدای افتادن پیرزن با مامان مرضی دویده بودند توی اتاق، آن قدر ترسیده بود که هیچ توجهی به دوروبرش نکرده بود. بعدش هم مامان مرضی زنگ زده بود به اورژانس و تا نصفه شب توی راهروهای بیمارستان این طرف و آن طرف رفته بودند تا پای احترام جون را گچ بگیرند.
نزدیکی های صبح هم با صندلی چرخدار او را آورده بودند خانه. تنها خوبی اش این بود که آن روز مدرسه نرفته بود. شیرین نگاهی به ساعت انداخت. گوشی تلفن را برداشت و شماره ی مامان مرضی را گرفت. صدای بله ی او را که شنید، کمی لحنش را عوض کرد و با ناله گفت: «حالم خیلی بده! اون قدر بالا آوردم که دارم میمیرم. زودباش بیاخونه! » و گوشی را گذاشت. بعد لبخند شیطنت آمیزی زد و توی آشپزخانه منتظر مامان مرضی نشست.