نه به مرگ عاشقان
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب نه به مرگ عاشقان
کتاب نه به مرگ عاشقان نوشته راضیه لطفی خلیلی منتشر شده در نشر متخصصان است. این اثر پس از "دنیای پریشان" و " بند"، سومین اثر سرکار خانم راضیه لطفی خلیلی است. تحصیلات نویسنده در شاخهی زبان ادبیات فارسی است.
خانم لطفی خلیلی کار را به صورت تخصصی از سال 1401 با همکاری صمیمانهی نشر متخصصان آغاز کرده است. نویسنده 47 ساله، متولد تهران و علاقهمند به شعر و ادبیات فارسی است.
داستان نه به مرگ عاشقان به زبان ساده و عامیانه، گلایهمند از اثرات مخرب و اجتناب ناپذیر جنگ، به بیان داستانی عاشقانه در جریان زندگی مردم عادی میپردازد. داستان در گرماگرم اتفاقات پیدرپی دههی شصت ایران گل کرده و با خیال عاشقانه و کلماتی شاعرانه زندگی دختر جوانی را توصیف میکند که زودتر از زود همه چیز برایش دیر میشود. جنگ رنگ سردی است بر دیوار بلند آرزوها. این اثر کوتاه، بیدرنگ خواننده را در خلسه و خیال و حسرت اتفاقاتی که منتظر وقوعشان بوده باقی میگذارد.
درست مثل عطش زیستن برای کسانی که فرصت آن را از دست دادهاند. نقطهی عطف داستان حمایت و هواخواهی پدری دلسوز است از تنها دخترش، توجهی مفید و درخور.
در این داستان آتنا شخصیت اصلی داستان با همدلی و همیاری پدرش نادر، میتواند محترمانه و بالنده و سر بلند از بطن اتفاقهای تلخ داستان عبور کند. داستان از قضاوت و محاکمهی شخصیتها و اتفاقات، پرهیز میکند و حتی به بررسی تفاوت آدمها و نگرششان نمیپردازد. داستان پرسشگر حق زیستن است و جای خالی آن را در ذهن خواننده به جلا و پایداری عشق بیدار میکند.
گزیده کتاب نه به مرگ عاشقان
دفتر روزگار ورق خورد و اون شب مثل همهی شبهای دیگه گذشت و تو سیاهی خودش گم شد!. آن شب لجوج و طولانی و سر سخت بالاخره تن به صبح داد!... صبح زود نادر گرمای یه لیوان چایی تازه دم خوش عطر رو اسیر دستای سردش کرده بود و سعی میکرد با چرخوندن قند تو دهنش تلخی کامشرو شیرین کنه؛ بیحوصلگی حبهی قندرو زیر دندان نادر شکست! آتنا همچنان با شور عشقی که هنوز آتیشش گرم نشده بود خواب بود!.. در حالیکه دلشوره امان نادر رو بریده بود نرگس در آرامش کامل مشغول ریختن یه شور خوش رنگ پاییزی بود تمام روز گذشتهرو صرف جور کردن وسایل شور کرده بود ؛کلم گُلیهای سفید تازه، هویج و خیار تُرد، شویدهای بلند و سبز و عطر تند و گرم حبههای سیر تازه و فلفلهای تند و تیز نارنجی و قرمز رو تو ظرفهای بلور بزرگ ریخت ، شوریِ نمکرو اندازه کرد و برای بستن راه کَپک در ظرفهارو محکم بست.
نادر به آرامش نرگس نگاه کرد ، قفل زبانش را محکم بست؛ چای را داغ داغ، هورت، با صدا سر کشید و قند را زیر دندان لِه کرد!.. خاطر نرگس به وسعت یک عشق قدیمی برای نادر عزیز بود؛ گاهی حرفها در احساسات و عواطف و ترسها قفل و گم و ناپدید میشود، نادر بین حرفها چرخید و پیچید؛ لب صحبت را محکم بست و با سکوت نشست تا دلشورهی حاکم بر وجودش متجاوزانه، آرام و قرارِ دل نرگس را نگیرد.. .