0.0از 0

عادت هایی برای موفقیت

چگونه آرام آرام به زندگی خود سر و سامان بدهیم؟

خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب عادت هایی برای موفقیت

    کتاب عادت هایی برای موفقیت نوشتهٔ دنیل والتر و ترجمهٔ مسعود هاشمی است و انتشارات اندیشه آگاه آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتاب متوجه می‌شویم چگونه آرام آرام به زندگی خود سروسامان بدهیم؟

    گزیده کتاب عادت هایی برای موفقیت

    اکثریت ما در خانواده هایی نجیب و سالم پرورش یافته ایم و والدین ما حداقل های یک زندگی سالم را به ما آموخته اند. یادم می آید والدینم همیشه مرا برای داشتن تحصیلات عالی تشویق می کردند. آن ها همواره اصرار داشتند که من وارد کسب وکاری شوم که مزایای فراوان شغلی و بازنشستگی داشته باشد. این درست همان کاری بود که والدینشان به آن ها آموخته بودند و آن ها نیز سعی داشتند به من انتقال دهند. مثلاً آن ها بعد از اتمام یک روز کاری سخت وقتی به خانه برمی گشتند، طبق معمول تمام عصر آن روز را جلوی تلویزیون می نشستند و تا دیروقت برنامه موردعلاقه خود را تماشا می کردند. آخرین جمعه ماه نیز روز موردعلاقه اعضای خانواده بود، چون به یک رستوران محلی چینی می رفتیم.

    البته با گفتن این حرف ها قصد ندارم ناشکری کنم. زندگی خوبی داشتم؛ اما زندگی ام بدون هدف بود. من فقط وارث گفتار و کردار پدرم بودم. او آرزو داشت روزی پا جای پای یک نویسنده معروف مثل استفان کینگ بگذارد، بنابراین دائماً در خانه درباره کتابی که در حال نوشتن آن بود، صحبت می کرد. روزهای پایانی هرسال نیز اعلام می کرد که کتابش را تا پایان دسامبر تمام خواهد کرد. بعد از یک ماه، وقتی از سرکار برمی گشت، به جای تماشای تلویزیون به اتاق کارش می رفت و همزمان که موسیقی کلاسیک گوش می کرد، داستان خود را تایپ می نمود. صدای ماشین تحریر تمام خانه را پر می کرد؛ اما فوریه نشده مجدداً به پذیرایی برمی گشت و تلویزیون تماشا میکرد و بهانه می آورد که دیگر چیزی برای نوشتن به ذهنش نمیرسد و این بهانه تا پایان سال مرتب تکرار میشد. بهانه او همیشه همین بود. سرتان را درد نیاورم، پدرم هیچوقت نویسنده نشد و متأسفانه آرزوی نویسنده شدن را با خود به گور برد. البته بگویم اجداد ما نیز با نویسنده شدن پدرم مخالف بودند. از دید آن ها این شغل درآمد ثابتی در پی نداشت و با آن نمی شد یک خانواده را آبرومندانه اداره کرد.

    آن ها معتقد بودند که موفقیت مال از ما بهتران است نه افراد صاف و ساده ای مثل ما. اینگونه بود که پدرم به احترام نظر والدین خود شغل حسابداری را انتخاب کرد و البته تا آخر عمر خود از شغل خود ناراضی بود. هنگامی که خود من از علاقه ام برای نویسنده شدن با پدرم گفتم، او دقیقاً همان بلایی را به سرم آورد که به سرش آورده بودند، یعنی از من خواست که دنبال خیال پردازی و آرزوهای به قول او واهی نروم.

    درنتیجه من هم چند سالی به خواست پدرم احترام گذاشتم تا اینکه روزی دیدم که دقیقاً مثل پدرم شده ام. ازآنجایی که خیلی پدرم را دوست داشتم، می خواستم قبل از مرگ شکوفایی استعدادهای نهفته مرا ببیند و دنیا را از نعمتی که خدا به طور ذاتی در من گذاشته بود بهره مند کنم. خدا را شکر که پدرم توانست تحقق رؤیاهایی را به چشم خود ببیند که خود در آن ها ناکام شده بود.