مامان و معنی زندگی PDF
داستان های روان درمانی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب مامان و معنی زندگی اثر دکتر اروین د. یالوم، استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد و نویسندۀ رمان مشهور «وقتی نیچه گریست» است. این کتاب نیز رمانی در سبک روانشناسی است که شگفتی های موجود در قلب رابطۀ درمانی را می کاود و رویارویی نویسنده و بیمارانش را با ژرف ترین چالش های زندگی آشکار می سازد.
معرفی کتاب مامان و معنی زندگی
کتاب مامان و معنی زندگی (Momma And The Meaning Of Life) از متون علمی روانشناسی است که برای فهم عامه مردم تنظیم شده است. دانای کل قصۀ این کتاب، دکتر اروین دی. یالوم، استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد است که سعی دارد تجربیات روان درمانی خود را داستان وار بیان کند و در این روایت جذاب ما را با انواع اصطلاحات تخصصی آشنا می کند.
همان طور که خود نویسنده اذعان کرده «کوشیده ام هم قصه گو باشم و هم آموزگار»، در این کتاب یک دورۀ آموزشی جذاب در مورد علم روانشناسی می گذرانیم که البته چندان هم خسته کننده نیست. این آموزگار خبره، شش داستان را در شش موقیعت تقریباً متفاوت روایت می کند.
تعدادی از این داستان ها در اتاق های روان درمانی و جلسات مشاوره ای روی داده که ممکن است هر انسانی تجربه ای متفاوت از آن را داشته باشد. تعدادی از داستان ها هم روایت هایی هستند از انسان هایی که با مشکلات روحی و روانی و گاه جسمی روبه رو هستند. در دل داستان، ضمن تشریح این بیماری ها، راهکارهایی برای مقابله با آن ها ارائه می شود.
داستان مامان و معنی زندگی، وابستگی فرزندی را به مادر متوفی او نشان می دهد. مادر ی که در زمان حیاتش نه تنها پسرش به او افتخار نمی کرد بلکه باعث خجالت او می شد و به قول پسر، سال ها در خصومتی مداوم با او زندگی می کرد و عجیب این که، حالا بعد از مرگ مادر، در رویایی که 10 سال بعد از مرگ او می بیند تأیید و نظر مادرش را در مورد خود می خواهد... بعد از رویا از خود می پرسد آیا ممکن است من تمام عمرم در پی تأیید مادرم بوده باشم؟
اروین د. یالوم (Irvin David Yalom) به این نتیجه می رسد که کودکانی که در خانواده های ناکارآمد رشد می کنند، اغلب به سختی از آن ها جدا می شوند، در حالی که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آن ها فاصله می گیرند. اصلاً مگر یکی از وظایف والدین قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟
یالوم در این داستان کوتاه به خوبی نشان می دهد که همه در پشت داستان به ظاهر خشک، واقعیت هایی به وسعت یک عمر دارند که اگر بدون قضاوت بررسی شوند مشکلات اطرافیان هم با آن ها حل می شود.
دانلود کتاب مامان و معنی زندگی
نسخه الکترونیک این کتاب در فراکتاب جهت دانلود در نرم افزار در دسترس است و امکانات بیشتری نسبت به فایل کتاب مامان و معنی زندگی pdf در اختیار شما قرار میدهد. همچنین نسخه این کتاب را از دو مترجم در فراکتاب خریداری کنید.
فهرست کتاب
1. مامان و معنی زندگی
2. همگام با پائولا
3. آرامش جنوبی
4. هفت درس پیشرفته ی درمان اندوه
5. افشای دوسویه
6. نفرین گربه ی مجار
سخن پایانی
برشی از متن کتاب
نفرین گربهی مجار
اما هالستون به من بگو چرا میخواهی درمان را متوقف کنی؟ به نظرمما تازه در شروع کار هستیم. تازه همدیگر را ملاقات کردهایم، گمان کنم ـ سه بار؟» ارنست لَش صفحات دفتر قرار ملاقاتهایش را ورق زد. «بله، درست است. این چهارمین جلسهی ماست.»
ارنست در حالی که صبورانه منتظر پاسخ بود، به کراوات خاکستری با طرح جانور تکیاختهای و جلیقهی خاکستری شش دکمهی بیمارش خیره شد و سعی کرد به یاد بیاورد آخرین بار چه موقع بیماری را دیده بود که کت و شلوار رسمی به تن و کراوات بته جقهیی داشت.
هالستون گفت: «لطفا بد برداشت نکنید دکتر. مسئله شما نیستید؛ مسئله این است که اتفاقات غیر منتظرهی زیادی در حال وقوع است. وقت گذاشتن برای آمدن به اینجا در وسط روز دشوار است ـ دشوارتر از آنچه انتظار داشتم... استرس بیشتر ایجاد میکند... نقض غرض است چون هدف از دیدن شما کاهش استرس است... و پول درمان، نمیتوانم انکار کنم که آن هم یکی از عوامل است... حالا که حس میکنم در تنگنای مالی هم هستم.
پشتیبانی از کودک... نفقهی سه هزار دلار در ماه... پسر بزرگم پاییز به دانشگاه پرینستون میرود... میدانید وضعیت چهطور است. میخواستم امروز را کامل کنسل کنم اما فکر کردم کار درست این است، به شما مدیون بودم و باید به جلسهی پایانی میآمدم.»
یکی از اصطلاحات عبری مادرش ناگهان از عمق وجودش به بیرون سرک کشید، و ارنست آن را با خود زمزمه کرد: «Geh Gesunter Heit» (سلامت باشی)، مشابه حرفی که بعد از عطسه کردن میزنند. اما این اصطلاح، همان طور که مادرش به ریشخند از آن استفاده میکرد، بیشتر توهین بود تا دعا و معنایش این بود: «دورشو و دور بمان»، یا «اگر خدا بخواهد، خیلی طول میکشد که دوباره تو را ببینم.»
ارنست به خودش اعتراف کرد، بله درست است، مهم نیست که هالستون دور شود و دور بماند. نمیتوانم به این مرد علاقهمند شوم. ارنست دقیق به بیمارش نگاه کرد ـ نیمرخی ناقص؛ چون هالستون هیچوقت به چشمان او نگاه نمیکرد. چهرهیی کشیده و سوگوار، سیاهپوست ـ اهل ترینیداد بود، بازمانده و نوادههای دور بردههای پناهنده. اگر هارلستون بارقهیی هم داشت، مدتها بود که خاموش شده بود. بدون درخشش بود، ترکیبی از سایههای خاکستری: موی رو به سفیدی، ریش بزی جوگندمی کاملا مرتب، چشمان براق، کت و شلوار خاکستری، جورابهای تیره. و ذهنی خاکستری. نه، هیچ ردی از رنگ یا تحرک به ذهن یا جسم هالستون جان نمیداد.
دور شو و دور بمان. این همان چیزی نیست که ارنست امیدش را داشت؟ هالستون گفته بود: «جلسهی آخر.» ارنست با خود فکر کرد، نشانهی خوبی است. میتوانم با آن کنار بیایم. حالا در باتلاق فرو رفته بود، برنامهاش بیش از حد پر بود. مگان، بیمار سابقی که سالها ندیده بودش، برگشته بود. دو هفته قبل اقدام به خودکشی کرده بود و بخش زیادی از وقتش را میگرفت. برای دور نگه داشتن او از بیمارستان و خطر، باید دست کم سه ساعت در هفته او را میدید.