کتاب نبرد حق و باطل
به ضمیمه تکامل اجتماعی انسان در تاریخ
- چاپی
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب نبرد حق و باطل از شهید مطهری
کتاب نبرد حق و باطل نوشته شهید مرتضی مطهری می باشد و انتشارات صدرا آن را منتشر کرده است.این اثر شامل دو بخش مجزا اما مرتبط با یکدیگر است. قسمت اول این کتاب با عنوان "نبرد حق و باطل" از تلفیق 5 گفتار تشکیل شده و قسمت دوم آن با عنوان "تکامل اجتماعی انسان در تاریخ" نوشته شده که هردو حاصل دو مورد از سخنرانی های شهید مطهری است.
در کتاب نبرد حق و باطل از شهید مطهری از چه صحبت شده ؟
در بخش اول کتاب نبرد حق و باطل، ضمن طرح موضوع حق و باطل در دو قلمرو جهان هستی و جامعه و تاریخ، اصول ماتریالیسم تاریخی به نقد کشیده شده و نظریه اسلام در این باره ارائه گردیده است.
در بخش دوم کتاب ابتدا مفهوم تکامل، و تفاوت آن با پیشرفت بیان شده و سپس آینده بشر از دیدگاه مکاتب مادی از جمله مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم مورد بررسی قرار گرفته. نهایتاً هم نظریه اسلام در این خصوص شرح داده شده است.
پاسخ های مستدل و روشنگر استاد مطهری در کتاب نبرد حق و باطل به پرسش های حضار در پایان مباحث بخش دوم، به جذابیت و وضوح این مباحث افزوده است.
می گویند مارکسیسم علم است. این سخن به معنی آن است که مارکسیسم یک تز اصلاحی نیست. یک باغبان قوانین گیاه شناسی، قوانین رشد و نموّ گیاهان، قوانین تغذیه و تولید مثل گیاهان، قوانین بیماری و سلامت گیاهان را می شناسد، بعد، از این دانسته ها استفاده می کند، جریان طبیعت را کشف می کند و خود را با آن وفق می دهد. بر طبیعت آن مقدار می توان مسلط شد که بتوان آن را شناخت. ولی باغبان نمی تواند درختی را که به صورت نهال است یکروزه بارور کند، این دیگر در اختیار او نیست. سیر طبیعت، خارج از اختیار انسان است و انسان حداکثر می تواند آن را بشناسد و خودش را با آن تطبیق دهد.
مارکسیست ها مدعی شدند که مارکسیسم علم است، یعنی سیر جبری جامعه را کشف می کند. همان طور که درخت یک سیر طبیعی و جبری لایتغیر دارد، جامعه هم یک سیر جبری لایتخلّف دارد. همان طور که طبیعت اگر بخواهد به منزل پنجم برسد باید از منزل اول و دوم و سوم و چهارم بگذرد و نمی تواند دو منزل یکی کند و مثل جنین باید مراحل را در رحم مادر پشت سر یکدیگر به ترتیب طی کند، جامعه نیز در سیر تکاملی خود باید طی مراحل کند؛ و همان طور که انسان در حد یک پزشک و یک ماما تنها می تواند سلامت جنین را بهتر حفظ کند، اگر کج بود راستش کند، درد زایمان را کم کند، نگذارد مادر زیاد استراحت کند، تا بچه درشت نشود و احتیاج به سزارین پیدا نشود و دخالت پزشک تا این حدود است اما در جریان طبیعی نمی تواند دخالت داشته باشد، جریان جبری جامعه هم یک چنین جریانی است.
جامعه باید مراحلی را جبرا طی کند، از دوره اشتراک اولیه به برده داری و از آن به فئودالیسم و از آن به بورژوازی و کاپیتالیسم برسد و از این مراحل بگذرد تا به سوسیالیسم و کمونیسم نهایی برسد. اگر شما بخواهید جامعه ای را از فئودالیسم به سوسیالیسم ببرید مثل این است که نطفه ای را بخواهید به مرحله تولد برسانید. این عملی نیست. جامعه هم ره صدساله را یکشبه طی نمی کند. تزی که می خواهد با آزادی دادن، با ایمان بخشیدن، با علم و ایمان بشر را به صلاح و کمال و رفاه برساند درست نیست، عملی نیست.
تز اصلاحی یعنی اینکه طرحی به بشر بدهیم که بشر خودش را بر آن مبنا بسازد. مارکسیسم می گوید من چنین تز اصلاحی ندارم، یک فکر عملی و حکمت عملی ندارم. می گوید در دوره فئودالیسم دست و پای بیخودی نزن، یک کاری بکن فئودالیسم دوره اش را طی کند بیاید به دوره بورژوازی، و اگر جامعه در دوره کاپیتالیسم است کاری بکن که تضادهایش شدید بشود و انقلاب صورت گیرد. معنی اینکه اینها تز اصلاحی ندارند همین است. چون تز اصلاحی یعنی اصلاح بشر به دست بشر که بر دو فکر اساسی متوقف است: یکی اینکه در طبیعت بشر حقگرایی وجود داشته باشد، دیگر اینکه بشر آزاد و مختار باشد و بتواند خود انتخاب کند. وقتی که در طبیعت بشر جز شرارت چیزی نیست، بشر را به دست بشر نمی شود اصلاح کرد.