
کتاب خوب وجالبی است اگر ابتدا کتاب شنام رابخوانیم بعد این کتاب را بهتر متوجه کتاب وشخصییت اصلی کتاب میشویم
خطر افشای داستان!!!! این کتاب خاطرات آقای امیر سعید زاده است که به قلم کیانوش گلزار راغب در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. ایشان از هموطنان اهل سنت هستند که در جنگ 8 ساله و حتی قبل از انقلاب فعالیتهای انقلابی داشتند و بعداً به عضویت سپاه پاسداران هم درآمدند. در ابتدای فعالیتشان ایشان به عنوان فردی آزاد و بدون وابستگی به نهاد خاصی به عنوان جاسوس بین کوموله و دموکرات رفت و آمد داشتند و اطلاعات بسیار مفیدی از افراد سرشناس و فرماندهان و دیگر افراد و مکانهای این احزاب در اختیار انقلابی ها قرار میدادند ولی در یکی از همین عملیاتها لو رفته و توسط حزب کوموله دستگیر و زندانی میشوند. این مرد شجاع پس از چند ماه نقشه فرار میکشد و بالاخره از زندان کومله فرار میکند. ایشان در عملیاتها و ماموریتهای اطلاعاتی زیادی شرکت داشتند ولی دوباره طی ماجرایی این دفعه توسط حزب دموکرات عراق اسیر میشوند. در این دوران شکنجه های بسیاری می شوند و درود رنج زیادی را تحمل میکنند و سختی های زیادی به خانواده ایشان متحمل میشود. قسمت دردآور داستان انتهای آن است که همه فکر میکردند ایشان به شهادت رسیده است ولی پس از آزادی و بازگشت به وطن حقوق ایشان که به بنیاد شهید منتقل شده است نیز قطع میشود و ایشان با کار انجام کارهای سخت به گذران زندگی مشغول میشوند. تا اینکه پس از چند سال بعد از انجام کارهایی مانند کندن قبر و همچنین کارهای دیگر به استخدام آموزش و پرورش در میآیند. حق مردان بزرگی چون ایشان بر گردن همه ما مسلما بیشتر از اینهاست.در این کتاب همچنین وقایع تلخ بمباران شیمیایی سردشت و درد و رنج مردم را میخوانید که دل هر خواننده و شنونده ای را به درد میآورد. این کتاب از جمله کتابهای خوب در حوزه دفاع مقدس است که توانسته جبهه غرب را در آن دوران به تصویر بکشد. خواندن این کتاب را به همه علاقهمندان کتابهای دفاع مقدس پیشنهاد میکنم. این مرور برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهشدهاست. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
بسیار عالی و جذاب بود از خوندنش لذت بردم
واقعا عالی بود،هر کس میخواد بدونه که چطور ایران ،ایران مقتدر شده این کتاب و بخونه تا ببینه که ایران از هر طایفه و قومی چه جوونای با غیرت و وطن پرست و با اعتقادی داره.
کلی مطلب جالب در مورد غرب کشور گفته شده، خیلی جذاب بود، کشور ما روزهای خیلی سختی رو گذرونده، دوست دارم همه مردم ایران این کتاب رو بخونن
عصرهای کریسکان یک مستندی هست از زندگی و فعالیت های امیر سعیدزاده انسانی بشدت باهوش و با جسارت و شخصیتی تحسین برانگیز و استوار
تا به حال کتابی درباره وقایع کوموله و دموکرات نخونده بودم، خصوصا که خود راوی کرد بودند، خیلی بهتر با اون زمان آشنا شدم، دوست دارم به همه توصیه کنم حتما بخونندش تا بفهمند چی به سر این کشور و این مردم گذشته تا به اینجایی که الان هستیم رسیدیم. که دوباره همون حزب های منحط و منحرف ادعای طرفداری از ملت ایران و آزادی شون رو نکنند و مردم هم باور کنند😒 امثال آقا سعید چقدر سختی کشیدند در راه مبارزه با این احزاب!🥺 و چقدر انسان بی گناه که توسط اونها شهید شدند😔 باید خوند... فقط صدا و لحن گوینده رو نپسندیدم، صدا هم ضعیف بود، باید میچسبوندم نزدیک گوشم
کتاب خیلی خوبی بود پیشنهاد میکنم اگه علاقه مند هستید که در مورد حزب دموکرات وکومله بیشتر بدونید این کتاب براتون خیلی مفیده
کتاب عصرهای کریسکان pdf رایگان رو چطور دانلود کنم؟ نرم افزار رو که نصب کردم برای چند دقیقه صوتی اش و الکترونیکش رایگان بود ولی بعدش بسته شد
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب کتاب رو با توجه به تصویر جلدش و بدون خوندن هیچ گونه خلاصه و یادداشتی برای خوندن انتخاب کردم و در نظرم یک کتاب از برشهایی از زندگی یک شهید یا رزمنده دفاع مقدس بود مثل کتاب اینک شوکران و زندگی شهید مدق، اما فضای کتاب با چیزی که فکر میکردم کاملا متفاوت بود و خبری از فضای عاشقانه نبود. کتاب به وقایع کردستان و سردشت در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی، درگیریهای احزاب مختلف کومله ، دموکرات، مجاهدین و... با هم و نیروهای سپاه و انقلابی میپردازه و خاطرات امیر سعیدزاده رو از این وقایع در این سالها و سپس سالهای جنگ ایران و عراق و سالهای اسارتش روایت میکنه. فردی که عضو هیچ یک از احزاب و گروهک های فعال اون دوره نبوده اما با این حال، در بطن ماجرا و درگیریها حضور داره. و در نهایت به عضویت سپاه درمیاد. داستان مستند زندگی این فرد، از سالهای آخر حکومت پهلوی و جوونی راوی شروع شده و تا سال 1374 روایت میشه. وقایع و اتفاقات از منظر چند راوی یعنی خود سعید، همسرش و برادرش و... روایت میشه تا فضاهای خالی در حضور راوی اصلی به خوبی پر بشه و ابهامات داستان از بین بره. امابه عنوان یک ایراد، باید بگم که در طول کتاب، اسامی اشخاص زیادی پشت سر هم آورده شده که فکر میکنم نویسنده اصل بر این گذاشته که خواننده با اونها آشناست و برای خواننده ای که اطلاعاتی نداره، باعث گیج شدنش و خسته کننده شدن روند داستان میشه. به شخصه این صفحات رو که یهو ده اسم پشت هم اورده شده بود، رد میکردم، چون متوجه اهمیت نامها نمیشدم و نمیتونستم همه رو بخاطر بسپارم. در مورد اسم کتاب هم باید به توضیح کوتاه بدم: کریسکان نام منطقه ای در کوه سنجاق در کردستان عراق و پایگاه اصلی حزب دموکرات ایرانه که راوی، امیر سعیدزاده بیش از شش سال در اون زندانی بوده. این مرور برای چالش مرورنویسی تابستان فراکتاب نوشته شده.
کتاب عصر های کریسکان رو اولین بار داخل تلویزیون احتمالا در اخبار دیدم زمانی که تقریظ رهبری برای این کتاب منتشر شد. یادمه اون زمان خیلی مشتاق شدم که بخونمش، شاید از اون جا که واژه جذاب داخل تقریظ بود اشتیاقم رو خیلی زیاد میکرد. حالا بعد از مدت ها وقتی به این کتاب فکر میکنم دو چیز رو به یاد میارم ، یک مهارت و کار کشتگی آقای سعید زاده که کتاب روایت خاطرات ایشون هست و دوم ظلم ، ستم ، قصاوت و خروج از انسانیت توسط گروه های کومله و دموکرات هست ، به یاد دارم این کتاب یکی از جاهایی بود که خروج از انسانیت رو روایت میکرد. حالا که سال ها از انقلاب گذشته احتمالا جوان هایی مثل من اصلا از جنایت ها و پستی های گروه های منافق در اوایل انقلاب خبر ندارن همون طور که من هم چیز خیلی زیاری نمیدونم این ندانستن دردناکه . این کتاب جذابه و خوش روایت . هم از فعالیت های آقای سعید زاده در دفاع مقدس روایت میکنه هم از تقابل شون با گروهک های منافق و هم از اسارت دردناک شون و هم از مسائلی که به نظرم بهترین تعریف براشون عملیات های چریکی هست، و از طرفی از خانواده و مادر و همسر ایشون روایت میکنه، سختی هایی که کشیدن ، مقاومت ها و صبوری هایی که کردن و تلاش هاشون . در این کتاب واقعا با پستی نیروهای منافق رو به رو میشیم با افرادی که واقعا رذالت رو به تصویر کشیدن و در این کتاب و چه در حقیقت چه فاجعه های غم انگیز و پستی رو به وجود آوردن و فعالیت های غیر اخلاقی و ... شون هم در کتاب مقداری روایت شده . دوست دارم خوندن این کتاب رو به همه توصیه کنم ، آشنا شدن با شخصیت هایی پر تلاش ، محکم و مقاوم . خوندن لحظات جذاب ، و عملیات های مختلف ، شناخت گروه های رذلی که مردم این سرزمین رو به بدترین شکل ممکن به خاک و خون کشیدن ، و حتی مقداری آشنایی با مناطق کرد که به نوعی لذت بخش هست . و در کنار همه قلم خوب آقای راغب نویسنده کتاب هست که مخاطب رو با خودش همراه میکنه . این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم . #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب داستان زندگی امیر سعیدزاده جوان انقلابی کرد اهل سردشت رو میخونیم. این کتاب میتونه برای ما هایی که با چشم خودمون شاهد اتفاقات زمان انقلاب و زمان جنگ تحمیلی نبودیم بسیار کتاب مناسبی هست چون اطلاعات تاریخی کشور عزیز مون رو به طور مفصل در قالب زندگی نامه و خاطرات میخونیم که اتفاقا نگارش روان و شیوایی داره که مخاطب رو مجاب میکنه که پیگیر کتاب باشه. ناگفته نماند که در زندگی این شهید وطن دوست نقش مادر و همسر شان بسیار پررنگ هست، که میتونه الگوی خوبی برای زنان میهن اسلامی ما باشه. یکی از زندگی نامه های خوبی که از شهدا و جانبازان و ایثارگران کشور مون نوشته شده قطعا این کتاب هست. برای اینکه فردی رو بشه علاقه مند به سبک زندگی و اخلاقیات و منش شهدا کرد، قطعا این کتاب جزو گزینه های اول پیشنهادی هست. مطمئنم از خلاقیت و تیزهوشی این جوان متحیر میشید. با خوندن این کتاب با گروه های تجزیه طلبی که خصوصا در کردستان فعالیت داشتن مثل کومله و دموکرات ها و جنایاتی که در حق مردم و کشور مون شده آگاه میشیم. نشان دادن نقش مردمان وطن پرست کردستان در دفاع از میهن در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق از نکات مهم دیگه کتاب بود. برش کتاب: «به سراغم میآیند و با شلنگ به جانم میافتند. آنقدر کتکم میزنند که از حال میروم. تمام بدنم کبود شده و سر و صورت و بینی و باسنم زخمی میشود. با جوالدوز به جانم میافتند و بدنم را سوراخ سوراخ میکنند. بعد داخل تنوری که تازه خاموش شده و دیواره و خاکسترش داغ داغ است میاندازند و آرام آرام عرق میکنم و نم نم تب میکنم. یواش یواش بوی پختگی بدنم را حس می کنم و به ناچار فریاد میزنم. همینکه میخواهم سرم را از تنور بیرون بیاورم با قنداق بر سرم میکوبند و داخل خاکستر داغ میافتم. پوستم تاول میزند... نیم پز میشوم...فریاد میزنم...» این یادداشت را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته ام
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب همه چیز از فردی به نام سعید شروع می شود،زمان قبل از انقلاب که سعید داستان به واسطه دوستانش به یکی از مبارزین تلاش گر تبدیل میشود. روزی به چنگ ساواک می افتد و پس تلاشی زیرکانه ازاد میشود،این ازادی منجربه مهاجرت او از سردشت به شهر بانه و سپس نامزد کردن او می شود. در این داستان همراه میشویم با جریانات بعد از انقلاب و تلاش ها و مسیر سعید برای آرمان هایش و پیروی از رهبر محبوبش (امام خمینی(ره))! با کردستانی همراه میشویم که درگیر گروهک های ضد انقلاب شده است،مردمان کرد که غیرت مندانه با تمام وجود دفاع میکنن! اما گروهک های ضد انقلاب که پررنگ ترین آنها کومله و دموکرات است، آنها سعی میکنند با انواع روش ها مردم را به عضویت گروه خود درآورند! با استفاده از پیشنهادات و امکانات اغراق آمیز و گاها به واسطه زور… گروهک ها سعی میکردند طرفداران گروه مقابل را بزنند و از خوراک و پوشاک و امکانات آنها استفاده کنند وقتی کار به جای های باریک کشیده میشد می رفتند سراغ افراد بی طرف! نکته ای که بشدت برای من قابل توجه بود، این بود که با استفاده از شایعه سازی و جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی مردم را با سپاه و بسیج دشمن میکردند و از آنان میترساندند…بشدت از تعصبات قومی و قبیله ای استفاده میکردند، از حربه های جنسی و رویاهای غیر واقعی برای جوانان و پیوستن آنها به گروهک خودشان ! روش های که در زمان حال هم از دشمنان بشدت می بینیم در جریان کتاب به خوبی برایمان روشن میشود! شخصیت سعید،جنگجو ،شجاع و مقید بود؛فردی که در ایمان و عقایدش ثبات داشت و زیر شکنجه های روحی وجسمی ذره ای به آنان شک نکرد. برای من هیجان انگیز بود و من را به ذوق می آورد، شجاعتش به من احساس قدرت و شگفتی میداد وزمانی که در اسارت به سر میبرد و همه افراد حاضر و غیر حاضر فرار را امری محال میدانستند سعید،این کار را انجام داد و هوش ذکاوتش مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. در طول داستان شاهد خانواده سعید هستیم که مانند دیگر خانواده های کرد با تمام وجود برای این انقلاب خرج کردند و هیچ جا پشیمان نشدند… اما نکته قابل توجه که اندکی برای من خوشایند نبود استفاده زیاد از اسامی مختلف بود که هیچکدام را تابحال نشنیده بودم و شنیدنشان به نظر من لزوم خاصی نداشت! این یادداشت را برای چالش مرور نویسی فرا کتاب نوشته ام.
«عصرهای کریسکان» اسمی که قبل از خوندن این کتاب و حتی تا نزدیک به انتهای داستان فکرمو مشغول کرده بود و منتظر بودم روایت «کریسکان» و «عصرها» رو بشنوم و برجسته بودنشون برای انتخاب نام این کتاب رو بفهمم؛ حقیقتا با همه تصوراتم متفاوت بود، اصلا شاید من منتظر یک روایت عاشقانه بودم که به این اسم گره بخوره، شایدهم تصویر جلد کتاب مرا به این تصور رسوند،اما داستان بسیار تلخه شاید خیلی تلخ تر از اونیکه نویسنده با داشتن این تعداد کلمات و موقعیت تونسته باشه به تصویر بکشونه و تلخ تر از جملاتی که راوی داستان ازبین هجوم فشرده غم و اندوه روی قلبش تونسته کلماتی رو برای ساختنشون بیرون بکشه و راز این عصرهای خونآلود رو افشا کنه. شنیدن این داستان مثل همه داستان هایی که از اون هشت سال فوق العادهٔ دفاع مقدس و دوران تغیر نظام شنیده میشن؛ مخاطب امروزی که طعم جنگ رو نچشیده به وجد میاره، برای مایی که چشم باز کردیم و در رفاه بودیم و دنبال خودمون و پیشرفت تک نفره خودمون، شنیدن از سالهای جنگ همیشه مزه دیگری داره، متفاوت از آنچه الان میبینیم، انقدر متفاوت و انقدر سخت که زندگی کردن درون زمانه و شرایط هم برامون شگفته، و چه بسا که قهرمانانه و پهلوانانه زیستن و انقدر حرفهای و زیرک بودن و البته اعتقاد و ایمان فوق العاده اون روزها آدمو هربار به شگفت میاره. دیالوگ سریالی بود که میگفت : این دوره نوجوون هارو زودتر و بیشتر از قبل بزرگ میکنه و ازشون خیلی زود مرد میسازه. و چقدر این جمله درسته؛ شهید سعید دردشتی به تنهایی به اندازه یک لشکر بوده، بسیار تیزهوش، بسیارنقطه زن با سرعت و عملکرد عالی و به جا و درست و چقدر از خود گذشته... با همه این ها اما جنگ در جبهه غرب همیشه وجهه دیگه ای داشت و اولین بار اینو با خوندن زندگی شهید بروجردی احساس کردم، بارجنگیدن در جبهه غرب به نظر چندبرابر میاد، جاییکه تو هم از سمت دشمن، هم از سمت خودی و هم از سمت بیخودی ها نشانه گرفته شدی و این درد رو به استخونت میرسونه. شهید دردشتی نمونه ای از کردنشین های غرب کشوره که مسیر رو درست تشخیص داد و درگیر تفکرات ضدانقلابی و تبلیغات ضدکرد نشد اما بیشتر انرژی و توانش صرف مقابله با کومله و دموکرات شد، گروه هایی که از اسم «کرد» سوءاستفاده کرده و غیرت مردم عزیز کرد رو به جوش میوردن اما برای اهداف رذل و کثیف و در آن بحبوبه شاید باید به بسیاری حق داد برای گم کردن راه حق... راوی کتاب پرده از رفتارهای زشت و ناپسند این گروه ها برداشته و چهره حقیقیشون رو نمایش داده، گروهی «ضدانسانیت»که به هیچ چیزی پایبند نبودن و صرفا دنبال عیش و نوش و روابط آزادانه و خارج از چارچوب و سرشار از هوس خودشون بودن، بدترین رفتارهارو با اسرا داشتن، از هیچ شکنجه ای دریغ نمیکردن و غیرانسانی ترین رفتارهارو از خودشون نشون میدادن، و در واقع اینا گروه هایی بودن که از زمان تغیر نظام شاهنشاهی و دوران جنگ سوءاستفاده کرده بودن و ازون بلبشو به اصطلاح ماهی از آب گلآلود گرفته بودن و فرصت پیدا کرده بودن با یکسری تبلیغات از تفکرات مردم کرد خودی نشون بدن و دست به جنایاتی بزنن، واقعا بعد از خوندن این قبیل ماجراها تازه میفهمیم چقدر باید خداروشکر کنیم که اجازه نداد کشورمون دست گروه ها یا افراد انقدر پست بیفته و در واقع در یک لجنزاری که هرچی بیشتر دست و پا میزنی بیشتر غرق میشی، گیر بیفتیم. داستان دوجانبه روایت میشد یکجا از زبان «سعید» و یکجا از زبان «سودا» همسر سعید، این دوگانگی راوی از نقاط عطف این کتاب بود که همسر شهدا مقامی کمتر از شهدا ندارن و تماشای این سختی ها از قاب چشم های زنانه سودا رنگ دیگه ای به داستان میبخشید و اینو همیشه باید یادمون باشه که پشت این قهرمان های بزرگ که از همه چیزشون گذشتن و برای وطن جنگیدن، خانواده ای هم هست که از همه چیزش گذشته و غم و سختی هرچیزی رو به جون خریده برای رسیدن به این آرمان مشترک؛ زن و مرد فرقی نداره هرکسی در جایگاه خودش نقش درست خودش رو باید ایفا کنه تا تلاش ها به ثمر بشینه. در واقع در این کتاب دوربین نویسنده انقلابی نویسی رو به سمت غرب و کردستان برده و این بار دوربینش رو زوم کرده روی زندگی شهید سعید دردشتی، خانوادهش و تاثیری که زمان و زمانه روی روال زندگیشون گذاشت و تاثیرات و اقدامات شگفتی که این خانواده برای ایران رقم زد. خوندن این کتاب برای مایی که بوی باروت و گلوله نشنیده ایم، برای مایی که شاید اصلا به گوشمان هم اسم «بمب کوره» نخورده، چه برسد به صدای انفجارش؛ برای مایی که کمبود دارو و درمان و بیمارستان ندیده ایم و برای مایی که جنگ نفهمیده ایم؛ بار دیگر تاریخ شگفت سرزمینمون و تاریخ سازان سرزمینمون رو زنده میکنه و یادآوری میکنه که برای لحظه لحظه هایی که هر روز بر ما میگذره «سعید دردشتی» و امثال سعیددردشتی چه کارها که نکرده اند. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب این متن را برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشتهام.
بسم الله الرحمن الرحیم #چالش_مرورنویسی_فراکتاب کتاب عصرهای کریسکان به قلم کیانوش گلزار راغب،کتابی راجع به امیر سعید زاده است که در بحبوحه جنگ تحمیلی در غرب کشور فعالیت داشته است. امیر سعید زاده با نام مستعار کاک سعید،در پوشش ضد انقلاب برای سپاه اخبار و اطلاعات جمع آوری میکرده که به دست کومله می افتد و دو سال زندانی می شود. پس از دو سال فرار کرده و خود را تسلیم سپاه میکند.مدتی تحت نظر می ماند و سپس وارد بسیج عشایری می شود. پس از پایان جنگ تحمیلی در عراق،گرفتار دمکرات ها شده و چهار سال نیز در بند اسارت آن ها می ماند تا آزاد می شود. کتاب چند راوی دارد و از زبان هر کدام به گوشه ای از جریان اشاره میکند. به جنایاتی از ضد انقلاب در این کتاب اشاره شده است که قلم از بازگو کردن آن ها شرم دارد.جنایاتی که از حیوانات نیز سر نمیزند اما به اسم خلق و آزادی خلق،این گروه مرتکب آن ها می شدند. قسمت تأثر برانگیز کتاب،روایت همسر ایشان از رنج هایش زمان اسارت سعید است.از دست تنها بچه داری کردن تا زخم ها و طعنه هایی که تا عمق جانش را آزار می داد. کردستان و تحولات آن در سال های اولیه پیروزی انقلاب، بخشی از تاریخ این سرزمین است و خواندن کتاب هایی در این باره،شناخت عمیق تری نسبت به تحولات آن روزها به ما می دهد. برشی از کتاب: تا پاییز،کسی به شهر بازنمی گردد.ولی با بارش برف و باران،کم کم آثار شیمیایی کاسته شده و مردم به شهر باز می گردند.تب شیمیایی تا بهار ادامه دارد و هم چنان تلفات می گیرد.ولی در این شهر آلوده هم چنان نبض زندگی جریان دارد.ریزش مو و خارش بدن و تاول های بی شمار به تن و جان مردم افتاده و دست از سرشان بر نمیدارد.سموم تاول زا و سیانور و خردل در محیط و طبیعت پخش شده و محیط زیست را تهدید می کند.ریه هایم آسیب دیده و به سرما حساس شده ام.سیانور،پوستم را سیاه کرده است. #این یادداشت را برای شرکت در چالش مرور نویسی فرا کتاب نوشتهام.
فوق العاده حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی باهاش زندگی کردم و ازش کم آوردم این کتاب آدم رو شرمنده میکنه هیچ جوره نمیشه از زیر بار شرمندگیشون در اومد
کتاب عالی بود واقعا آدم میخواد کومله ای ها رو بشناسه باید این کتابها رو بخونه. گویندگیش هم خوب بود درست میخوند فقط مشکلش این بود که من درست نمیفهمیدم کی داره جای همسر سعید حرف میزنه کی جای خود سعید! ولی در کل یکی از کتابهایی هست که حتما باید خونده بشه. یک کتاب دیگه هم هست که یک خلبان گیر همین کومله ای ها میفته اونم خیلی جالبه ولی اسمش یادم نمیاد!
خیلی جذاب متفاوت وعالی اطلاعات خوبی میده برای دورانی که خبری نداریم... ازآن
اجرا ومحتوا عالی بود. به قهرمانان کشورم افتخار میکنم.روحشان شاد.
بسیار جذابه و روشنگری میکنه ظلم نامردای کومله و دموکرات را که مثلا شعار برابری و برادری میدهند بله اونا فقط یه شعار دارن که هر کی از ما نیست نباید وجود داشته باشه .