
قصه کتاب زیر این طاق کبود به برانگیختن حس دوستی و دوستداشته شدن میپردازه، به اینکه غبار غم رو از روی دل و خونه بربایی و بخواهی که شاد زندگی کنی، نور باشی و به بقیه هم این نور رو هدیه بدی. کتاب به مرغی اشاره داره که به دنبال دوست میگرده و از قضا گذرش به شهری میخوره که در سکوت غوطهوره، صدای شادی بچهها نمیاد، تو خونهها خبری از گل و گلدون نیست (که البته تو یه صفحه دیدم هست ولی نوشته میگفت نیست). مرغ ما به سراغ هر خونهای که میرفت دنبال دوست میگشت و اتفاقا هر بچهای هم که پنجره رو باز میکرد با روی خوش از کاکلی استقبال میکرد و فوراً به دنبال آب و دون میرفت اما کاکلی صبر نمیکرد، میدید خبری از گل نیست از اون خونه پر میکشید و میرفت و فقط یه تخم از خودش بجا میگذاشت و بعدها همین تخمها باعث شدن بچهها به فکر این بیوفتن که یکاری کنن تا کاکلی رو این تخمهای خودش بشینه. کتاب به زبان ساده و گویا و نقاشیهای تاثیرگذار (البته منهای زرد نبودن موهای کاکلی) میتونه به راحتی روی قشر نونهال و خردسال اثر خوبی بزاره این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب