
کتاب دختر آن طرفِ دیوار تا حالا ارتباط درستی با این سبک کتابها نگرفته بودم، کتابهایی که با عکس و یک کوچولو نوشته میتونن تبدیل بشن به کتاب مانگا (درست گفتم؟). خیلی ها عاشق این سبک کتابها هستن ولی من زیاد ارتباط نمیگرفتم ولی بعد خوندن این کتاب به این رسیدم که خیلی هم بد نیست. کتاب روایت دختربچهای رو داره که تو جنگلی همراه با یک هیولا زندگی میکنه، هیولایی که بخاطر یه نفرین مجبوره اونجا بمونه و نباید به اون دختر دست بزنه اما این دست نزدن دلیلی بر این نیست که مهر و عطوفت خودش رو نسبت به دختر نشون نده پس از دور مواظبشه. دختر قصهی ما منتظر خالهشه، خالهای که معلوم نیست چه بلایی سرش اومده و کجاست. تنها کسی که خبر داره همون هیولاییه که کنار شیوا زندگی میکنه. هیولا بارها و بارها با خودش تصمیم میگیره که به شیوا از خالهاش بگه ولی هربار چیزی مانع این گفتن میشه... کتاب با اینکه متن کمابیش سادهای داشت ولی تونسته بود با مخاطب که من باشم ارتباط بگیره اما این نمیتونه مانع از این بشه که بعضی از عکسهای کتاب نامفهوم و گنگ بودن و مطلب رو درست نمیرسوندن. کاش میتونستن تو گرافیک یکم ظریفتر رفتار کنن ولی با اینحال دوستش داشتم و شاید بگم دلیلش فضای محبتی بود که تو کتاب حاکم بود. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب