صفحات کتاب

کنگره

دیویی

کتابشناسی ملی

شابک

سال نشر

<p><strong>کتاب سقوط</strong> که نخست در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلامنس که وکیل بوده و اینک خود را &laquo;قاضی توبه&zwnj;کار&raquo; می&zwnj;خواند، روایت می&zwnj;شود. او داستان زندگی&zwnj;اش را برای غریبه&zwnj;ای اعتراف می&zwnj;کند.</p>
<ul>
<li><a href="#h_6343122959751722250184559">معرفی کتاب سقوط</a></li>
<li><a href="#h_6343122959751722250184559">دانلود کتاب سقوط</a></li>
<li><a href="#h_11885457118011754995602368">خلاصه کتاب سقوط</a></li>
<li><a href="#h_6343122959751722250184559">خرید کتاب سقوط</a></li>
</ul>
<h2 id="h_6343122959751722250184559">معرفی کتاب سقوط</h2>
<p><strong>کتاب سقوط آلبر کامو</strong><span>&nbsp;</span>اثری است فلسفی. در واقع نوشتن آن از زمانی آغاز می شود که ژان باتیست درباره ی زندگی اش با یک غریبه &ndash;که در اصل خواننده ی کتاب وی می باشد- صحبت می کند. در کتاب راوی داستان، خود ژان است. می توان با صراحت گفت، کتاب سقوط زیباترین و فهم ناشده ترین کتاب کامو است که به صورت روایت دوم شخص نوشته شده است. قهرمان داستان سقوط، روایت می کند که مشغول به کاروکالت بوده و بعد از گذست چندین سال حال خود را قاضی توبه&zwnj;کار معرفی می کند.</p>
<h2 id="h_6343122959751722250184559">دانلود کتاب سقوط</h2>
<p>نسخه الکترونیک این کتاب را در نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و یا آن را به صورت آنلاین مطالعه نمایید.</p>
<h2 style="text-align: justify;" id="h_11885457118011754995602368">خلاصه کتاب سقوط</h2>
<p style="text-align: justify;"><strong>سقوط</strong> نام کتابی است از آلبر کامو، نویسندهٔ مشهور فرانسوی. این کتاب که نخست در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلامنس که وکیل بوده و اینک خود را &laquo;قاضی توبه&zwnj;کار&raquo; می&zwnj;خواند، روایت می&zwnj;شود. او داستان زندگی&zwnj;اش را برای غریبه&zwnj;ای اعتراف می&zwnj;کند.</p>
<p style="text-align: justify;">ژان باتیست کلامنس در رستورانی به نام &laquo;مکزیکو سیتی&raquo; با غریبه&zwnj;ای - که در اصل خواننده کتاب است- آشنا می&zwnj;شود و داستان زندگی خود را برای او بازگو می&zwnj;کند. ژان باتیست تعریف می&zwnj;کند وقتی چندی پیش به کار وکالت می&zwnj;پرداخته&zwnj;است، زندگی سرشار از خودباوری داشته و در کنار انجام کارهای نیکی که آشکارا به چشم می&zwnj;آمده، از درون، خود را از دیگران برتر و هوشمندتر می&zwnj;شمرده&zwnj;است. اما در نیمه شبی هنگامی که در دریای خودباوری غوطه می&zwnj;خورد و از پیاده&zwnj;روی خود احساس خوشبختی می&zwnj;کند، به پلی می&zwnj;رسد.</p>
<p style="text-align: justify;">زنی برآب خم شده بود. پنجاه متری که دور می&zwnj;شود، صدای فرو افتادن و برخورد جسمی را با سطح آب می&zwnj;شنود. بی هیچ اقدامی می&zwnj;گذرد و عمل خود را توجیه می&zwnj;کند. بدین سان، سقوط آغاز می&zwnj;شود و او مرحله به مرحله آن را شرح می&zwnj;دهد. می&zwnj;فهمد که دیگر دوستی ندارد، فقط شریک جرم دارد. از دیگران متنفر می&zwnj;شود&hellip; آنگاه سرگردانی آغاز می&zwnj;گردد. به دورویی خود پی می&zwnj;برد. به جستجوی راه گریز می&zwnj;پردازد. نیاز به اعتراف آزارش می&zwnj;دهد، اضطراب روی می&zwnj;آورد، احساس مرگ می&zwnj;کند. دست به کارهای مشغول&zwnj;کننده و فراموشی&zwnj;آور می&zwnj;زند، ولی سقوط ادامه می&zwnj;یابد. ژان پل سارتر، این رمان را &laquo;زیباترین و فهم&zwnj;ناشده&zwnj;ترین&raquo; کتاب کامو می&zwnj;خواند. کتاب به صورت مونولوگ اول شخص نوشته شده&zwnj; است.&nbsp;</p>
<h2 style="text-align: justify;">برشی از متن کتاب</h2>
<p>این را هم با فروتنی بگویم هم&zwnj;وطن عزیز که من همیشه آدم خودخواه و مغروری بوده&zwnj;ام. شعار تکراری زندگی&zwnj;ام همیشه من، من، من بوده است و در هر حرفی که می&zwnj;زدم منعکس می&zwnj;شد. هرگز نتوانسته&zwnj;ام بی&zwnj;آن&zwnj;که از خودم تعریف کنم حرفی بزنم، به&zwnj;ویژه موقعی&zwnj;که با فروتنی&zwnj;ای چشمگیر که فقط خودم رازش را می&zwnj;دانستم حرف می&zwnj;زدم. این حقیقت هم وجود دارد که من همیشه آزاد و قدرت&zwnj;مندانه زندگی کرده&zwnj;ام. خیلی ساده به این دلیل که هیچ&zwnj;کس را هم&zwnj;پایه&zwnj;ی خودم به&zwnj;حساب نمی&zwnj;آوردم، خود را دربرابر همه&zwnj;کس آزاد می&zwnj;یافتم.</p>
<p>همواره خودم را باهوش&zwnj;تر از همه&zwnj;ی مردم می&zwnj;دانستم، این موضوع را پیش از این هم به&zwnj;شما گفتم، اما همچنین حساس&zwnj;تر، زبردست&zwnj;تر، تیراندازی ماهرتر، راننده&zwnj;ای بی&zwnj;نظیرتر و بهترین معشوق&zwnj;ها بودم. حتا در زمینه&zwnj;هایی که برایم آسان بود پی ببرم از دیگران پایین&zwnj;ترم، به&zwnj;طور مثال در بازی تنیس که فقط می&zwnj;توانستم همپای درست&zwnj;کاری باشم، برایم مشکل بود این ضعف را بپذیرم و بر این باور بودم که اگر برای تمرین&zwnj;کردن وقت می&zwnj;داشتم از ماهرترین تنیس&zwnj;بازها هم پیشی می&zwnj;گرفتم. خودم را برتر از همه به&zwnj;شمار می&zwnj;آوردم و علت خیرخواهی و آرامش خاطرم هم در همین موضوع نهفته بود. موقعی&zwnj;که برای رسیدگی و کمک به کس دیگری اقدام می&zwnj;کردم، فقط از روی جلب خشنودی او و درنهایت آزادی بود، پاداش کاملش را هم دریافت می&zwnj;کردم: در عشقی که نسبت به خودم داشتم، یک پله بالاتر می&zwnj;رفتم.<br>&nbsp;<br>در دورانی پس از آن شب کذایی که برای&zwnj;تان تعریف کردم، به حقایق دیگری پی بردم که رفته&zwnj;رفته به&zwnj;اثبات رسیدند. نه بی&zwnj;درنگ و نه خیلی روشن و آشکار. پیش از آن باید حافظه&zwnj;ام را بازمی&zwnj;یافتم. رفته&zwnj;رفته مسایل را روشن&zwnj;تر دیدم و به کمی از آن&zwnj;چه می&zwnj;دانستم پی بردم. تا آن&zwnj;موقع همیشه قدرت شگفت&zwnj;آور ازیادبردن کمکم کرده بود. همه&zwnj;چیز را فراموش می&zwnj;کردم و در وهله&zwnj;ی اول تصمیم&zwnj;هایی را که گرفته بودم. درواقع هیچ&zwnj;چیز برایم مهم نبود. جنگ، خودکشی، عشق، تیره&zwnj;روزی، البته هنگامی که موقعیت&zwnj;ها ناچارم می&zwnj;ساختند، به آن&zwnj;ها توجه می&zwnj;کردم، ولی به&zwnj;صورتی سطحی و مؤدبانه.</p>
<p>گاهی وانمود می&zwnj;کردم نسبت به مورد به&zwnj;طور کامل بیگانه با زندگی روزمره&zwnj;ام، علاقه&zwnj;مندم. بااین&zwnj;همه، به&zwnj;راستی در آن شرکت نمی&zwnj;کردم، البته به&zwnj;جز موقعی&zwnj;که با آزادی&zwnj;ام مغایرت پیدا می&zwnj;کرد. چه&zwnj;طوری به&zwnj;شما بگویم؟ رویم سُر می&zwnj;خورد. بله، می&zwnj;لغزید.</p>
<h2 id="h_6343122959751722250184559">خرید کتاب سقوط</h2>
<p>نسخه چاپی این کتاب با تخفیف در سایت و نرم افزارهای فراکتاب در دسترس شماست.</p>
<p><img src="https://file1.cdn.faraketab.ir/content_file/img2025/7/دانلود کتاب سقوط.jpg" width="70%" alt="دانلود کتاب سقوط" style="display: block; margin-left: auto; margin-right: auto;"></p>

کتابخوان و فروشگاه کتاب

نظرات کاربران و نقد و بررسی کتاب سقوط pdf