
عاشقی وقتی قشنگه که محبوبت رو بشناسی و از ته قلبت بخوای قصه دلدادگی عاشقی از عاشقان امام رضا(ع) رمان کوتاه اما پر محتوا
خداوند قادر انسان را گوناگون آفریده است و همین دلیل باعث چندین عبادت گو برای خداوند قادر از انسانهای موجود گردید است و هیچ یک از ادیان تا کنون نتوانسته همبستگی در جهان ایجاد کند
کتاب آبیها مثل هدیهای است برای دلدادگان علی بن موسی الرضا و خواهر عزیزشون حضرت معصومه (ع) شما تو این کتاب خودتون رو بزارید جای ذکریا. مردی نصرانی که از انطاکیه به دنبال حقیقته و در راه رسیدن به آن کس که طالبشه سختیهایی میبینه. سختیهایی از جنس عاشق شدن و از دست دادن، سختیهایی از جنس علقه پیدا کردن به دختر و طلاهای دربار هارون. اما اگر مولا نظری کنن و آن عشق به مولا ریشه در قلب داشته باشه بازهم راه راست پیدا میشه که دیدیم ذکریا بازهم درحالی که داشت از مسیر دور میشد بازهم فهمید راه درست کدومه. این کتاب امتحانهایی که بر دوستداران ائمه میگذره رو به شما با رنگ و بوی عشق و دلدادگی و طمع نشون میده حال تو خودت رو بگذار جای ذکریا به کدوم یک دل میبندی؟ به سکهها و دخترک تو دربار هارون؟ یا آن کیمیای علم امام رضا و آن دخترک شیفته حضرت رضا؟ امثال سرخک بدبختن. بدبخت هایی که نه در این دنیا به فیض درست و حسابی میرسن و نه در آن دنیا. مگر عمر سعد به مراد دلش رسید؟ آنکس که در مقابل ائمه و دوستدارانش ایستاده باشد عاقبتی خوش ندارد. چه بدبختن آنهایی که درس نمیگیرن از گذشتگان. و چه خوش عاقبتن دوستداران علی بن موسی الرضا که حقیقت راستین رو فهمیدن و دریافت کردن و از هیچ سختی، ملامت و شکنجه و آسیبی خم به ابرو نمیارن چرا که میدانند پاداشی که دریافت میکنند بسیار والاتره مثل عمید که از خودش گذشت تا ذکریا فرار کنه و جون اونو نجات داد اما خودش به بدترین نحو به شهادت رسید. عشق الهی چه میکند با انسان که از به مقام ایثار میرساندتت. ذکریا همه اینها را دید و تو با خواندنش میفهمی چه چیزی در دنیا حقیقت است و چه چیزی سراب. سراب همان کاخ هارون بود که امام به ذکریا نشان داد حتی با علم کم و محدود او نیز آن خلیفه ملعون نیز به درک واصل میشود. که سراب اختلاف بین مأمون و امین بود که بهمدیگ رحم نمیکردن ولی در این طرف ما از خودگذشتگی میبینیم. تفاوت را ببین؟! #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب داستان از طبیب حاذق رومی شروع می شود که مسیحی است؛ او میخواهد محل زندگی خویش را برای یافتن عشق زمینی و آسمانی ترک کند، بسیار از امام شیعیان و علویان شنیده و حالا میخواد خود به نزد او رود و آنچه شنیده است را ببیند و بسنجد. زکریای طبیب که شیفته آموختن است درباره رهبران و خلفای عباسی،علویان و رهبران آن ها تحقیق کرده و یافته که پیشویان شیعیان بسیار دانا و آگاه هستند و شیفته این آگاهی شده است؛زکریا جواب بسیاری از سوالات خود را نزد امام شیعیان یافته و حال شوقی بسیار دارد که برای آموختن به او برسد. در این همین حال خلفیه عباسی دستور داده بود زکریا را به نزد او بیاورند و ماموران حکومت شهر به شهر تا مدینه به دنبال او میگشتند؛زکریا باید تلاش میکرد به مدینه برسد در حالی که ماموران عباسی او را پیدا نکنند. داستان آبی ها داستانی پر فراز و نشیب است؛از شیعه شدن و دلدادگی از فراق تا عشقی زیبا و دلربا که مخاطب را به دلیل قلم شیوا همراه میکند،مخاطب خود تمام احساسات را حس میکند؛با آن ها لبخند میزند و قلبش نیز با دوری و فراق شخصیت ها مچاله میشود. آبی ها روایت میکند که طبیب چقدر مشتاق آموختن است و از هیچ فرصتی دریغ نمیکند،همچنین طبیبی متعهد که در هر زمان و مکان به داد بیماران می رسد و از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکند. در این داستان شاهدیم که علی بن موسی چگونه حواسش به تمام احوال شیعیان است و حتی ناگفته های احوال آن ها را میداند و آنان را رهنمایی میکند،شاهدیم که چگونه در موردی، در دربار خلیفه عباسی طبیب را از تله ای نجات می دهد و دل او را آرام میسازد. اما احساسات شخصیت دیگر داستان وفا،از پیروان علی بن موسی و خواهر ایشان حضرت معصومه؛ ما را با خود همراهی میکند و در داستان به او غبطه میخوریم. می بینم که وفا چگونه زیبا بخاطر مولایشان حاضر است از همه چیز خود حتی از عشق زمینی خود بگذرد! برشی از کتاب : بانوی من، معصومه جان ، سفر طولانی است و داغ دوری از برادر،بی تابتان کرده است. کاش می توانستم هرچه دارم بدهم و نبینم که این گونه بی تاب شده اید… اما در مقابل این همه لطافت شاهد سنگ دلی و وحشی خویی خلیفه عباسی و ماموران او هستیم که بخاطر منافع خود به هیچ کس و هیچ چیز رحم نمیکنند. در این داستان علی بن مهزیار نیز حضور دارد و دانایی اش به فور عیان است. این یادداشت را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته ام.
به نظرم داستان جالبی دارد مخصوصا کتاب دوم