
به خوندنش توصیه میکنم؟ قطعاً! البته در صورتی که ذهن باز دارین و دنبال کتاب ضد امریکایی و اینا نیستین! خیلی جاهاش اصلا من باورم نمیشد که چجوری گذاشتن این کتاب چاپ بشه!!؟ بعد فهمیدم که نویسنده امام صادقی بوده! ولی در عین حال عجیب بود که یه امان صادقی رفته امریکا و بعد انقد بدون قضاوت، دیدهها و شنیدههاشو نوشته. اول کتاب یه جورایی پیش پیش عذرخواهی کرده و گفته که یادتون نره که این کتابو یه ایرانی که وکیله و توی نیویورک زندگی میکنه نوشته! پس انتظار نداشته باشین که بشینه به امریکا و سازمان ملل و حقوق بشر غربی فحش بده و بد و بیراه بگه! حتی یه جاش گفته که تا از اثرات تحریم به استاداش گفت، یهو ترمزشو کشیدن و بهش گفتن: وایسا! وایسا! تو حقوقدانی نه ژورنالیست! حرفت باید علمی باشه، نه احساسی! علم حقوق پایه و اساس و قاعده و قانون داره و اشک و آه سرش نمیشه! بعد یهو یاد دادگاهها و رای قضات افتادم که خیلی وقتا با اینکه رای هاشون دور از انصافه ولی چون قانون میگه، مجبورن صادرشون کنن. پس من حق دادم به نویسنده! نوشتن یه کتابی که بالاخره به ما یه نمایی از واقعیت دیدگاههای اکادمیک و جامعه ی عقلای امریکا گفت. نویسنده الان امریکاس و توی اینستاش هنوزم مینویسه. شغلش وکالته و مدام هم مشغول سفره. چند روز پیش یه سلسله استوری گذاشته بود در مورد سفر دو روزه به مکه و مدینه؛ یا مثلا سفر به قاهره، و برای من جالب بود که حتی توی اون استوری ها هم به هیچ وجه قضاوت نمیکنه! فقط نشون میده! قضاوت رو میسپره به من مخاطب. چیزی که منو جذب این کتاب کرد دقیقا همینش بود. یکی که منم که تهه خارج رفتنم، کربلا بوده، حس کنم انقد بزرگ شدم که خودمو بذارم وسط روایتهای نویسنده وسط نیویورک و بزنم توی دهن استادش که به احترام گذاشتنش به باباش گیر داده! البته همون جاشم، اولش فقط عصبانی شدم! بعد یکم نگاه کردم و دیدم که استادش خیلی هم بیراه نمیگه آ! رابطه ی من با بابام الان خیلی خوبه؟! بله بهش احترام میذارم، جلوی پاشم وایمیسم، ولی آیا اصلا دیالوگ مشترک دارم باهاش؟! یا مثلا از غمام چیزی میدونه؟! خب این یعنی محبت بین من و بابام؟! یا صرفا یه احترام ناشی از عادت و فرهنگ؟! بدتر از رابطه من و بابام، رابطه بابام و بابا بزرگم بود! یعنی اونا که در ماه صد تا کلمه حرف نمیزدن! هیچوقت نفهمید بابام چی میخواد! حتی بحث سیاسی هم باهم نمیکردن! تهش با هم میشستن اخبار ساعت دو نگاه میکردن! ولی بعله، بابام عین فشنگ جلوی پای باباش سیخ می ایستاد! یا مثلا در مورد سازمان ملل و حقوق بشر و اینا، نوشتههاش از زیر موشکهای اسراییلی خیلی قابل فهم نیست! ولی خب باز یهو یادم میومد که این کتاب وقتی نوشته شده که هیچ خبری از این جنگا نبوده، بعدشم نویسنده یه فرق بزرگ با بقیه ی نویسندهها داره! همه رفتن یه سفر و بعد هم برگشتن ایران و حالا دارن راحت علیه آمریکا و غرب و اینا مینویسن! ولی در این مورد محسن نویسنده، یه وکیله وسط نیویورک! یعنی ساکن اونجاس! کدوم ایرانی میتونه وسط نیویورک علیه اسراییل داد بزنه و بعد هم بذارن راحت زندگیشو بکنه! همین الان یه نفر بره همین مکه بغل دستمون، کشور اسلامی و یه توییت یه خطی علیه اسراییل بذاره، فرداش میکننش توی زندان! دیگه چه برسه به امریکا! مشکل اینه که ما عادت نداریم به خوندن کتابی که متنش فارسی و مجوز چاپ رو از وزارت ارشاد اسلامی گرفته و در مورد زندگی در امریکاس و به امریکا فحش نداده! محسن این کتاب، یه جوری راحت و بی تکلف بود که من توی تک تک داستاناش فکر میکردم یه داداش بزرگتر دارم که داره واسم قصه اون روزشو تعریف میکنه، انقد منو نزدیک کرده بود به به شرایط. از نویسنده هایی که خودشونو میبرن بالا و دست نیافتنی میکنن خوشم نمیاد! محسن امام صادقی این کتاب، یه چیزی اون وسطه بود، هم خیلی دست نیافتنی بود و هم خیلی داداش طور و نزدیک. به خوندنش توصیه میکنم؟! قطعاً! حتی اگه دگم و ذهن بسته ای دارین!
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب نویسنده این کتاب برای گذراندن دوره پسا دکترای خود راهی کشور آمریکا می شود.این اثر،اولین کتاب سید محسن روحانی در حوزه ادبیات است.وی،در رشته حقوق،آثاری به زبان فارسی و انگلیسی تالیف نموده است.و انتشارات موسسه جام جم،این کتاب را منتشر نموده است. کتاب حاوی روایت های متعددی هست و نکات خوب و مفیدی راجع به ایالات متحده ارائه میدهد. نویسنده کتاب که یک دانشجو و وکیلی ایرانی است ،با دیدی باز به بررسی مهاجرت و مقصد مهاجرت خود پرداخته است.آدمی فعال که با افرادمختلف از ملیت هاوادیان گوناگون مراوده دارد و گزارش خود از این تعاملات را در کتاب ثبت میکند.در کتاب گزارش های سیاسی هم به چشم میخورد. نگارنده در بخش هایی از کتاب ،اعتقاد خودش به مبانی دینی رو به خواننده نشان می دهد. به نظر من،نویسنده آدم منصف و واقع گرایی هست و در عین گفتن محاسن و خوبی های آمریکا،به معایب و ایرادات آن هم اشاره دارد. و مفاهیمی از قبیل غرب زدگی را به خوبی موشکافی میکند. خوانش این کتاب را -که در قالب نادااستان است- به علاقمندان مهاجرت،به دوستداران وطن،و به هر کتابخوانی که علاقه به آگاهی و دانستن دارد توصیه میکنم. بریده کتاب: «چمدان هر مهاجری روزی باز میشود.زمانی که چشمانش قصد میکنند صبح آسمانی را ببینند که تا آن لحظه،قدم روی زمین آن نگذاشته.دیگر فرقی ندارد عمرش در کلان شهری پر هیاهو طی شده یا از همه دنیا فقط روستایی آرام و کوچک را دیده.دارا بوده یا نه و چقدر به خانواده و دوستان و هزار چیز وطنی دل بستگی داشته.حتی این که در کدام محله و با چه فرهنگی هم زندگی کرده اهمیتی ندارد.این طور مهاجرت کردن مثل تولدی دوباره است.» #این یادداشت را برای شرکت در چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته ام.
یه چند وقتی بود با آدمایی که مهاجرت کردن آشنا شده بودم و دست بر قضا کتابی رو خریدم که مربوط به مهاجرت بوده #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب کتاب چمدانهای باز روایت مهاجرت فردی ایرانی به نام سید محسن روحانی است که تصمیم گرفته بره و تو یکی از دانشگاه های آمریکا درس بخونه. درس کنار زندگی. شما با این شخص همراه میشید و هر فصل؟! با شخص جدیدی که محسن باهاش صحبت میکنه کم و بیش از کشورایی که اومدن، مشکلاتی که تو کشور میزبان دارن، درددل هاشون، دیدار هموطن آشنا میشید و یک دورنمایی از یسری چیزها به دست میارید. البته که نباید بسنده کنید به همین معلومات کتاب و علمتونو بیشترتر کنید. نکته خیلی ویژهای که من تو این کتاب دوست داشتم بخش نویسندگی بود. به شکل خیلی زیبایی از لغات خوبی استفاده کرده بود، گاهی تعابیر قشنگی بکار میبرد و یا نتیجه گیری های شخصی آخر هر فصل که از نظر من زیبا بودن. شاخص اینکه کتاب اونقدر خسته کننده نبود یه بخشیش همین مطلب و دیگری موضوع خود کتاب بود که محسن به زیبایی گفته بود. (اینم باید بگم علاقه منم به همچین چیزایی هست) ولی یه قسمت هایی از نتیجه گیری های محسن خوشم نمیومد و امید و آرزو دارم همچین آدمایی که دلتنگ وطن میشن و دوست دارن برگردن ایران رو اینقدر سختگیری نشه (نمونه: درس هایی که دانشگاه ایران برای محسن قبول نکرده بودن و گفته بودن دوباره باید بگذرونه) براشون و راحت برگردن. چون یه ایرانی هم که به وطنش برگرده و اینجا خدمت کنه خودش ارزش داره. آشنایی به آدمایی که مال کشورهای دیگه هستن و میان به آدم چیزهایی از کشورشون میگن برای من یکی ارزش داره البته که بررسی و سنجش درست و غلطی گفته ها به عهده خود مخاطبه من این کتابو پیشنهاد میکنم یبار بخونیدش. چیزای خوب زیادی هم داره این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.
عالی عالی