
کتاب خوبی بود
کتاب اسپاگتی با سس قرمز داستان دو تا نوجوان هست که در دوران قبل از انقلاب و در یک روستا روایت میشه . روستایی که امریکایی ها اومدن و اونجا شهرکی برای خودشون ساختن تا از معادن و طبیعت روستا بیشترین استفاده رو ببرن و البته اصلا هم مهم نیست اگر طبیعت آسیب ببینه و مردم روستا ضرر جانی و مالی بخورن ، مهم منفعت آمریکایی هاست . یکی از پسر های داستان که دنبال کارکردن هست برای یکی از افراد شهرک کاری رو در ازای دستمزد انجام میده اما وقتی میره دستمزدش رو بگیره و امانتی هاش رو پس بگیره با بدقولی ها و دست به سر کردن ها و البته دسیسه ها و دردسر ها رو به رو میشه . در طی داستان دو نوجوان با هم دیگه در دل ماجرا ها و در دسر ها میرن گاهی با آمریکایی ها باید سر و کله بزنن و خب آمریکایی ها هم که فقط میخوان ازت استفاده کنن و دورت بزنن ، گاهی با مردم روستا طرفن که مردمی ساده هستن و فقط حق شون رو میخوان، گاهی با ایرانی هایی طرفن که برای آمریکایی ها کار میکنن کسانی که هم خودشون گول خوردن هم میخوان مردم روستا رو گول بزنن و ..... و در آخر نوجوان های قصه با بزرگترین نوکر آمریکا، محمد رضا پهلوی رو به رو میشن .... داستان ایده جالب و ظرفیت خوبی داشت ، به نظرم هر چه قدر به پایان کتاب نزدیک تر میشد بهتر میشد ، اوایل کتاب سخت تونستم باهاش ارتباط بگیرم ، وسط های کتاب داستان برام جالب بود ولی حس میکردم داستان کند پیش میره اما آخر های کتاب خیلی جالب شد و کار خوب از آب در اومد. به نظرم داستان خوبی برای خوندن هست، هم جالبه و هم با تاریخ کشور مون سر و کار داره حتی همین الان هم خیلی از مشکلات دنیا به خاطر همین نشناختن و اعتماد کردن به آمریکاست خوبه که نوجوان ها این جور کتاب ها رو بخونن و خودشون تصمیم بگیرن آیا همچین کشوری صلاحیت اعتماد کردن داره یا نه . به شخصیت نوجوان ها خیلی خوب پرداخته بود یکی دائما دنبال کسب و کار راه انداختن و سود کردن بود ،یکی مدرسه رفته بود بیشتر دنباله رو رفیقش بود . این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب