
کتاب عملیات نجات مادربزرگ یک کتاب داستان برای کودکان و نونهالان هست ، داستان یک خانواده که مادربزرگ مهربونی دارن اما اتفاقاتی در این میان می افته . داستان این کتاب کودکانه هست و داستان جالبی داره اما یک تفاوتی با کتاب های دیگه داره و اون هم تا جایی که به نظرم میرسه معمولا کتاب های دیگه ای که من خوندم و داستان کودک بودن هم یک خانواده خوب و مهربون و بی نقص بودن که همه با هم مهربان بودن و روابط بی نقصی داشتن و اگر چالشی هم پیش می آمد همه در کنار هم رو به روش می ایستادن و یا حداقل بچه خانواده مشکلی با خانواده اش نداشت . در این کتاب هم بچه ها خیلی مشکل با خانواده ندارن اما خب مثلا خانواده پدری داره که خیلی مهربانانه برخورد نمیکنه ، ایراد گیره و کمی تلخ زبونه ، پدر و مادر بت هم اتحاد کامل ندارن و خیلی اوقات بین شون درگیری پیش میاد . پدر خانواده عمه ای داره که به معنی واقعی کلمه بد اخلاق ، تلخ زبان، ایراد گیر و غیر قابل تحمل هشت و این الگوی فامیل بی نقص کتاب های دیگه رو میشکنه و به خانواده های واقعی نزدیک میکنه . هر چند اگر کسی میخواد درباره خوندن با نخوندن این کتاب تصمیم بگیره برای خودش و بچه هاش باید به این موضوع فکر کنه کتابی با این مسائل رو میپسنده یا نه. داستان از جایی شروع میشه که مادربزرگ محبوب و مهربون بچه ها ، پیش بزرگ تر ها اون قدر ها هم محبوب نیست و والدین که خیلی پیر میشن گاهی کوچک تر ها تمایل شون رو برای نگهداری از اون ها از دست میدن و این داستان هم همین طور هست اول پدر خانواده برای مادر زنش که مادر بزرگ بچه ها باشه خواستگار میاره که این برای من خیلی عجیب بود و بعد که ماجرا به هم خورد تصمیم میگیرن مادر بزرگ رو ببرن خانه سالمندان و از این جا شروع میشه : عملیات نجات مادر بزرگ ، این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب داستان از زبون یه دختر کوچولو به اسم مهرسا شروع میشه. مهرسا مادربزرگش رو خیلی دوست داره و با یه لحن شیرین، از مهربونیها و خوبیهای مادربزرگش تعریف میکنه. بعد هم نوبت به معرفی بقیه اعضای خانواده میرسه و نویسنده ما رو کمکم وارد ماجرای اصلی داستان، یعنی نجات مادربزرگ، میکنه. از همون اول یه سوال بزرگ تو ذهن خواننده شکل میگیره که باعث میشه کنجکاو بشه و بخواد ادامهی داستان رو بخونه: اصلاً مادربزرگ رو از دست چی یا کی میخوان نجات بدن؟ این سوال یه جورایی مثل یه قلاب عمل میکنه و خواننده رو با خودش میکشونه تا جوابش رو پیدا کنه. داستان با ورود بیخبر و سرزده عمه خانوم شکل تازه ای به خودش میگیره. عمه خانومی که تو کل فامیل به بداخلاقی، سختگیری و گیر دادنهای بیمورد معروفه. تفاوت فاحش بین رفتار خشک و جدی عمه با رفتار مهربون و صمیمی مادربزرگ، به بچهها یاد میده که چقدر مهمه که آدم خوشاخلاق و خوشرو باشه و با بقیه با مهربونی و احترام حرف بزنه. مهرسا یه جایی از داستان با خودش فکر میکنه و میگه که اصلاً دوست نداره وقتی بزرگ و پیر شد، مثل عمه بداخلاق و ایرادگیر باشه که هیچکس دوستش نداشته باشه و ازش دوری کنه. به نظر من، مقایسهای که نویسنده بین رفتار عمه و مادربزرگ انجام داده، ایدهٔ خیلی خوبی بوده، ولی متاسفانه نویسنده یکم زیادی روی اخلاقهای بد عمه تاکید کرده و بعضی جاها حتی لحنش یه جوری شده که انگار داره به عمه بیاحترامی میکنه. این موضوع، به خصوص برای یه کتاب کودک که قراره به بچهها احترام به بزرگترها رو یاد بده، خیلی جالب نیست و میتونه تاثیر منفی روی ذهنیت بچهها بذاره. به هر حال، ما توی دین و فرهنگ خودمون خیلی به این موضوع اهمیت میدیم که باید به بزرگترها احترام گذاشت، حتی اگه اخلاقشون با ما فرق داشته باشه. رفتار و عکسالعملهای پدر مهرسا هم در برابر کارها و حرفهای مادربزرگ، خیلی بد و اغراقآمیز به نظر میرسه. انگار که مادربزرگ یه بار اضافیه روی دوش خانواده و خودش نمیتونه درست تصمیم بگیره. این موضوع از همون اول داستان مشخصه، وقتی که بدون اینکه پدر، نظر مادربزرگ رو بپرسه، براش خواستگار دعوت میکنه و بعدش هم وقتی مراسم به هم میخوره، خیلی ناراحت میشه. در نهایت هم وقتی که دیگه از ازدواج مادربزرگ ناامید میشه، برای از سر باز کردنش، تصمیم میگیره اون رو به خانه سالمندان بفرسته. اما بچهها که مادربزرگشون رو خیلی دوست دارن و نمیتونن دوریاش رو تحمل کنن، یه نقشه میکشن و تصمیم میگیرن با کمک دوست صمیمی مادربزرگ، اون رو از خونه سالمندان نجات بدن و دوباره به خونه برگردونن. و با نبود چند روزه و حس جای خالی مادر بزرگ و بچه ها، اهمیت و ارزش اون رو به بزرگترها بفهمونن. به نظر من، داستان پتانسیل خیلی خوبی برای تبدیل به یه اثر به یادموندنی و تاثیرگذار رو داره، ولی نویسنده باید کمی بیشتر به جنبههای اخلاقی داستان توجه کنه و سعی کنه پیامهای مثبتتری رو به مخاطب منتقل کنه. به خصوص در مورد احترام به بزرگترها و نشون دادن ارزش تجربههای اونها، میتونست خیلی بهتر عمل کنه. این مرور برای چالش مرورنویسی فراکتاب زمستان نوشته شده.
عالی من نخریدم ولی باهاله
۰۹۳۰۳۹۷۰۷۲۳ کتاب بسیار خوب و جالبی بود با قهرمان کتاب تا آخر بودم
ماجراجویی های کتاب عالی بود، کتاب پر از لحظات طنز و با نمک و جذاب بود . حتما پیشنهاد میکنم کتاب عملیات نجات مادربزرگ را بخوانید
کتاب نوجوان خوبی بود
سلام.من کتاب را برای دخترم خریدم.خیلی دوست داشت وتا آخر مطالعه کرد.انقدر کتاب برایش جذاب بود که به معلمش داده بود تا مطالعه کند.جالب ابنجاست که معلمشان هم از کتاب خوشش امده بود.خودتان کتاب را بخوانید ولذت ببرید.
داستان بامزهای بود. شخصیت ماهرخ رو دوست داشتم.
بسیار خوب است