ابراهیم ساره

نظرات کاربران و نقد و بررسی ابراهیم ساره

خرید و مطالعه
نمره کلی
5 /
5.0
1
الکترونیکی
3.0
چاپی
0.0
نظر شما چیست؟
1 نظر
User avatar
98912****6035

معصومه زیاد تب می کرد. چند باری کارش به بیمارستان کشیده شد. وقتی می خواستم او را به دکتر ببرم، یک پروژه داشتم. پایش را به زمین می کوبید و می گفت: «بابا باید منو ببره دکتر؛ با تو نمیام.» به زور بوسه و محبت که قانعش می کردم برای رفتن به مطب، گریه می کرد که: «بغل می خوام.» دست هایم را حلقه می زدم به دورش: «بیا مامان تو بغلم.» دست هایم را کنار میزد:بابا باید بغلم کنه؛بغل تو نمیام ازکتاب ابراهیم ساره

۱۴۰۳/۱۲/۲۴
موارد بیشتر