صفحات کتاب

کنگره

دیویی

کتابشناسی ملی

شابک

سال نشر

<h2 style="text-align: justify;">معرفی کتاب همیشه مربی</h2>
<p style="text-align: justify;"><strong>کتاب</strong> <strong>همیشه مربی</strong> دربردارنده خاطرات و ناگفته&zwnj;هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی است که در انتشارات شهید کاظمی چاپ شده است. این کتاب که حاصل گفتگو با خانواده، دوستان و شاگردان شهید است، تلاش دارد با اختصار و سادگی، روایت&zwnj;هایی از سلوک تربیتی و فعالیت&zwnj;های پر دامنه فرهنگی شهید عبدی را پیش روی مخاطبان بویژه مربیان تربیتی و آن&zwnj;ها که دستی بر تربیت دانش آموزان و نوجوانان دارند، قرار دهد.</p>
<p style="text-align: justify;"><strong>همیشه مربی</strong> که با تلاش حسن مجیدیان به رشته تحریر درآمده است، دربردارنده سه فصل با عناوین &laquo;خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد&raquo;، &laquo;خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربیگری&raquo; و &laquo;من مثل حضرت زهرا (س) شهید می&zwnj;شوم&raquo; است. شهید محمد عبدی در دهه ۷۰ در شرق تهران بویژه منطقه خاک سفید و تهرانپارس، از جمله مربیان فعال و با همتی بود که دغدغه&zwnj;ای والا و اهتمامی وافر به تربیت نسل نوجوان در سنگر مسجد و مدرسه داشت.</p>
<p style="text-align: justify;">آن معلم آگاه و مربی فهیم و بسیجی شهادت&zwnj;طلب، روز شانزدهم بهمن ۱۳۷۷ در عملیات تعقیب و گریز سوداگران مواد مخدر در منطقه بزمان شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان با گلوله اشرار که به قلب مطهرش اصابت کرد، آسمانی شد و به شهادت که سال&zwnj;ها دنبال آن بود، رسید.</p>
<h2 style="text-align: justify;">گزیده کتاب همیشه مربی</h2>
<p style="text-align: justify;">اردیبهشت سال 1376 در تهران، کنگرۀ سرداران و ۳۶,۰۰۰ شهید برگزار می&zwnj;شد. هم بهار بود و هم یاد و نام و عکس شهدا فضای شهر را دلپذیر کرده بود. هنوز تا دوم خرداد مانده بود که موجی بیاید و حال و هوای سیاسی و فرهنگی کشور را عوض کند.</p>
<p style="text-align: justify;">کلاس سوم راهنمایی بودیم. مدرسۀ حر بن ریاحی؛ خیابان شهید مهران سجده&zwnj;ای. پُرانرژی بودیم و پُرشروشور؛ بچه&zwnj;های کفِ خاک&zwnj;سفید و تهرانپارس. کسی هم حریف ما نبود. در مدرسه باهم یک تیم بودیم. بنا گذاشتیم در همان ایام، داخل نمازخانۀ مدرسه، نمایشگاه شهدا راه بیندازیم. آن روزها این تیپ کارها توی بورس بود و جواب می&zwnj;داد؛ ولی تجربه&zwnj;ای نداشتیم و خیلی بارمان نبود. محمد به&zwnj;واسطۀ آشنایی و رفاقتی که با بچه&zwnj;ها داشت، به مدرسه رفت&zwnj;وآمد می&zwnj;کرد. معمولاً از کارهای بچه&zwnj;ها خبر داشت و مدرسه هم برایش مهم بود. گاه&zwnj;وبیگاه می&zwnj;آمد مدرسه. تا فهمید نمایشگاه شهدا زده&zwnj;ایم، سروکله&zwnj;اش پیدا شد. برای شهدا با شوق&zwnj;وذوق می&zwnj;آمد و اشتیاق در چشم&zwnj;هایش معلوم بود. تا آنجا که می&zwnj;توانست یک&zwnj;سری وسایل برایمان فراهم کرد؛ از عکس شهدا بگیر تا گونی و پرچم و ریسه و سیم&zwnj;خاردار و... وقتی رسید بالای سر ما، برخلاف انتظارمان، کار را دست نگرفت.&nbsp;</p>
<p></p>

همیشه مربی

حسن مجیدیان

انتشارات شهید کاظمی

تعداد صفحات نسخه دیجیتال

نوع جلد

کتاب

انقلاب و دفاع مقدس

شهدا

سیاسی، اجتماعی و فرهنگی

ناگفته‌هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی

کتابخوان و فروشگاه کتاب

نظرات کاربران و نقد و بررسی همیشه مربی