صفحات کتاب

کنگره

دیویی

کتابشناسی ملی

شابک

سال نشر

<h2 style="text-align: justify;">معرفی کتاب فقط غلامِ حسین باش&nbsp;</h2>
<p style="text-align: justify;">کتاب <strong>فقط غلامِ حسین باش</strong>، به روایت جانباز سرافراز حسین رفیعی است که با قلم آقای حمید حسام به رشته تحریر در آمده است. آقای حسین رفیعی خاطراتش را از دوران دفاع مقدس و شهید علی چیت&zwnj;&zwnj;سازیان مسئول اطلاعات عملیات سپاه انصارالحسین استان همدان روایت کرده است.&nbsp;<span class=""> این کتاب تحول روحی &laquo;حسین&raquo; پس از پیروزی انقلاب اسلامی، علاقه او به سپاه پاسداران و حضورش در جبهه&zwnj;های نبرد، آشنایی&zwnj;اش با شهید علی هاها و شهید علی چیت&zwnj;سازیان و درنهایت، تغییر مسیر زندگیش را شرح می&zwnj;دهد....</span></p>
<p style="text-align: justify;"><span class="more" data-showchar="500"> علی چیت&zwnj;سازیان با تشکیل &laquo;لشکر انصارالحسین (ع)&raquo; در همدان، به عنوان &laquo;فرمانده اطلاعات و عملیات&raquo; این یگان برگزیده شد و در بیشتر عملیات&zwnj;هایی که برای مقابله با متجاوزان طراحی شد، شرکت کرد؛ ازجمله &laquo;والفجر۲&raquo;، &laquo;والفجر ۵&raquo; و &laquo;والفجر ۸&raquo;. او چند بار مجروح شد، اما هربار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ&zwnj;تر، به جبهه برمی&zwnj;گشت. <br>علی با وجود اینکه مسئولیت سنگین فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین(ع) را به عهده داشت، هیچ&zwnj;گاه از نیروهای مخلص بسیجی دور نمی&zwnj;شد. تأثیر شخصیت او بر نیروها به گونه ای بود که<span class="morecontent"><span style="display: inline-block;"> &laquo;حسین رفیعی&raquo; را از حسین غلام به غلام حسین تبدیل کرد.</span></span></span></p>
<h2 style="text-align: justify;">معرفی کتاب فقط غلام حسین باش&nbsp;</h2>
<p data-lnum="14" dir="rtl" style="text-align: justify;">شناسنامۀ من را &laquo;کدخدا عزیز&raquo; صادر کرد. آن زمان، شناسنامه&zwnj;ها را کدخدا یک&zwnj;جا می&zwnj;گرفت و تحویل خانواده&zwnj;ها می&zwnj;داد.</p>
<p data-lnum="15" dir="rtl" style="text-align: justify;">حصارخان، در پرچین درختان بلند و انبوه باغ&zwnj;های میوه محصور بود و همین سروهای قدکشیده، ساختمان&zwnj;های شهر را از چشم ما پنهان کرده بود. غیر از تعداد اندکی از اهالی، که از طریق خلاف و فروش قاچاق، کسب درآمد حرام می&zwnj;کردند، بیشتر مردم روستا با کار در زمین کشاورزی و باغ&zwnj;ها، با دست و پاهای پینه&zwnj;بسته و چهره&zwnj;های آفتاب&zwnj;سوخته، حاصل و دسترنج خود را سر سفرۀ خانواده می&zwnj;گذاشتند. پدر من &ndash; آقا غلام - نیز یکی از آن&zwnj;ها بود که بسیار مقید به حلال کردن مال و اموال و محصولات خود، از جمله گندم بود. او قبل از آوردن محصول به خانه، زکات آن را می&zwnj;پرداخت و بعد اجازه می&zwnj;داد ما از آن استفاده کنیم. زندگی ساده و پرزحمت و درعین&zwnj;حال باصفا و آرامی داشتیم. نان&zwnj;آور خانه (آقام) به غیر از کشاورزی، دامداری هم می&zwnj;کرد؛ اما همۀ این&zwnj;ها کفاف زندگی چهار نفری ما را نمی&zwnj;داد.</p>

کتابخوان و فروشگاه کتاب

نظرات کاربران و نقد و بررسی فقط غلام حسین باش