دیویی

کتابشناسی ملی

شابک

سال نشر

صفحات کتاب

کنگره

<h2>معرفی کتاب من از گاوی که لگد می زند می ترسم </h2>&nbsp;کتاب من از گاوی که لگد می زند می ترسم، اثر حامد اشتری مجموعه داستان با محوریت هویت ایرانی اسلامی است.<h3>&nbsp;درباره ی کتاب من از گاوی که لگد می زند می ترسم </h3>داستان ها به لحاظ مضمون با یکدیگر ارتباط دارند و هرکدام یکی از جنبه های هویت را به نمایش می گذارند. شخصیت های داستان های کتاب من از گاوی که لگد می زند می ترسم هر کدام به دنبال اصل خود می گردند و در کنار این جستجو، زندگی خود را دارند، کار می کنند، می دوند و عرق می ریزند و گاهی در راستای رسیدن و دنبال کردن آرمان هایشان، ضربه می بینند.<h3>&nbsp;بخشی از کتاب من از گاوی که لگد می زند می ترسم </h3>تمام مسائلی را که از آن می ترسید نام ببرید.&nbsp;آیا به خاطر می آورید که از چه زمانی و چرا از آن مطلب می ترسید؟ آیا این ترس مانع شما برای انجام کاری هست یا خیر؟ ۱. از ارتفاع می ترسم؛ شاید بالای سه چهار طبقه. شاید هم ترسم طبیعی است و به اندازه همهٔ آدم ها. این ترس مانع من برای انجام کاری در جاهای مرتفع نمی شود.&nbsp;چیزی از علت این ترس به یاد نمی آورم. ۲. از تنهایی طولانی مدت می ترسم. علت این ترس تنها ماندن های طولانی در کودکی ام است. وقت هایی که مادرم دیر از سر کار برمی گشت احساس می کردم صداهای عجیب غریب می آید و ممکن است آدم های غریبه بیایند و مرا بدزدند.&nbsp;این ترس مانعی برای انجام کارهایم درست نمی کند و در این سن، تا چند روز بی هیچ مشکلی می توانم تنها بمانم. ۳. از گاوی که لگد می زند می ترسم.&nbsp;این ترس باعث می شود به هیچ گاوی نتوانم نزدیک بشوم و از نزدیک شدن به چهارپایان دیگر هم کمی ترس دارم. زمان به وجود آمدن این ترس و علتش را نمی دانم. ۴. ... خودکار را روی برگه گذاشت. همین ها بود. چشمش را بست و هرچه به ذهنش فشار آورد همین ها به خاطرش آمد. چشمِ بسته و تصور کنار پنجره و سیگار خیلی به او کمک نکرد. بویی شبیه بوی الکل و مواد استریلیزه کننده به مشامش می رسید و همین نمی گذاشت ذهنش را از این محیط خارج کند.&nbsp;احساس می کرد زمان از حرکت ایستاده. همه چیز اینجا سرد بود و بی روح. هیچ صدایی از بیرون و درون اتاق به گوش نمی رسید. هیچ حرکتی در اتاق نبود. نگاهش را به صندلی قهوه ای دکتر دوخت. رنگ قهوه ای انگار کمی گرمش می کرد. مداد را برداشت و شروع به کشیدن نقاشی اش کرد.&nbsp;بالای برگه نوشته بود: «فقط با مداد نقاشی کنید.» سر از کار این روان شناس درنمی آورد. اگر معرفی نوید نبود همان لحظه که این دوبرگه را پیش رویش گذاشته بود، آنجا را ترک می کرد. نوید گفته بود: «نمیگم بهترین دکتر تهرانه. اما جزو ده تا روان شناس کاربلد و حرفه ای این منطقه ست.»

کتابخوان و فروشگاه کتاب

نظرات کاربران و نقد و بررسی من از گاوی که لگد می زند می ترسم!