
این کتاب به قلم مهدی قزلی و عطیه هراتی مطلق نوشته شده است و 22 روایت از خدمت و میزبانی زائران امام رضاست که در انتشارات بوی شهر بهشت منتشر شده است. عشق به امام رضا علیه السلام انتهایی ندارد. هر کسی چه پیر و چه جوان چه زن و چه مرد میخواهد برای ابراز علاقه و ارادتش به امام معصوم غریبش کاری انجام دهد هرچند ناچیز و کوچک باشد. مردم ایران از قدیم الایام ارادت زیادی به اولاد پیغمبر (ص) داشتند و وجود این همه امامزاده گواهی روشنی از این محبت و ارادت است. اما حساب امام رضا(ع) از همه جداست. مردم خراسان و به خصوص مشهد خدمت به زائران امام رضا(ع) را اصلیترین کار خود و برکت عمرشان میدانند و در این راه از هیچ کاری دریغ نمیکنند. در این کتاب هم داستانهایی میخوانید از همین میزبانی های خالصانه و بیریا یا نذرهایی که مردم برای رسیدن به حاجات شان میکردند.مثلا خوشبختی در زندگی با همسرشان یا آزادی از زندان یا شفای مریض شان. اگر کتاب پنجرههای تشنه را خوانده باشید با قلم مهدی قزلی آشنا شدهاید ایشان نثری روان دارند و در روایت نویسی بسیار توانا هستند. در یکی از روایتها داستان نذر یک پسر افغانستانی سنی را برای آزادیاش میخوانیم. در ادامه قسمتی از این داستان را میخوانیم: سر ناهار مسلم گفت من به این آقا گفتم تو را به خدا بی گناهی ما اثبات شود و ما زود آزاد شویم و قول دادم اگر آزاد شدیم، هفت تایی برویم حرمش زیارت... در سکوت غذایمان را خوردیم. مگر آسان بود؟ قاتل ها همچنان فراری بودند و ما هم مهاجران غیرقانونی که راهی برای اثبات بی گناهیمان نداشتیم، بی کس و کار در این مملکت غریب. به قول بچه ها «هفته بی ملاقاتی» بودیم، حتی یک نفر دیدن ما هفت نفر نیامده بود و پرونده مان خیلی گیر و پیچ داشت میدانستم در آن سکوت آن شش تای دیگر هم دارند به همین چیزها فکر میکنند سه روز از عاشورا گذشت و نباتی که آقای خادم بهم داده بود را باز کردم و انداختم توی چایی خیره شده بودند به چایم تا سرد شود که بلندگو مسلم را صدا زد......خیره خیره نگاه مان کرد و گفت بچهها حکممان صادر شده و قاضی گفته ما توی قتل دخالت نداشتیم فقط چون غیر قانونی آمدیم باید برگردیم افغانستان همین هفته برمیگردیم خانه بچهها! این مرور برای چالش فراکتاب نوشته شده است. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب