
نمره کلی
3 /
3.0
1
الکترونیکی
3.0
نظر شما چیست؟
1 نظر
98912****6035
یک چادر مشکی هم برای همسر آینده اش خریده بود. چادری که هیچ گاه رنگ صاحبش را ندید. هنگامی که چادر همسرش را به من داد، سرش را پایین انداخته بود، لپ هایش ازخجالت سرخ شده بود. کمی مِن مِن کرد و گفت: «مامان جان، این پارچۀ چادری رو برای عروس آینده ت گرفتم.» پارچۀ چادری را بوسیدم و روی چشمانم گذاشتم و گفتم: «یه دونه پارچه هم خودم برای عروس آینده م گرفتم. این رو می کنم چادر عقدش، اون یکی هم برای عروسی ش می برم.» عروسی که هیچ گاه راهی به خانه مان پیدا نکرد.
۱۴۰۳/۸/۱۸
موارد بیشتر