بن بست شهریور

نظرات کاربران و نقد و بررسی بن بست شهریور

خرید و مطالعه
نمره کلی
3 /
3.0
4
الکترونیکی
3.0
نظر شما چیست؟
4 نظر
User avatar
روح اله نوروزی

#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب همون اول که کتاب "بن بست شهریور" رو باز می‌کنی، انگار وارد یه دنیای قدیمی می‌شی. یه فضای نوستالژیک با کوچه‌های تنگ و پیچ در پیچ، خونه‌های آجری که پر از یادگاری‌ه و مردم با قصه‌های خودشون که هر کدوم توی این کوچه‌ها زندگی می‌کنن. یه جور حس آشنایی بهت می‌ده، انگار یکی از همون مردم قدیمی محله‌ای. شخصیت‌ها توی این داستان خیلی واقعی و زنده هستن. مثلاً قادر قناد و زن و بچه‌هاش که همیشه اطراف آدم هستن، یا مسلم سلمونی و زنش که مثل شخصیت‌های این محله به نظر می‌رسن. نویسنده جوری از این افراد و فضای اطرافشون حرف می‌زنه که حس می‌کنی خودت هم یکی از این همسایه‌ها هستی، انگار با این آدم‌ها بزرگ شدی. داستان امجد خیلی به دل می‌زنه. اون موقع‌ها که بچه‌ها تو تابستون می‌رفتن کار می‌کردن تا یه کم کمک خرج خانواده بشن، امجد هم دنبال لقمه نون حلال می‌گرده. در نهایت به بقالی برادران می‌ره، همون دو تا باجناق که دارن بقالی رو راه می‌ندازن و یه جورایی بین خودشون رقابت دارن. رفتار آقا اسماعیل و آقا ابراهیم با امجد جوریه که امجد نمی‌دونه باید بهشون اعتماد کنه یا نه. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنه دارن ازش استفاده می‌کنن و گاهی هم می‌خواد باور کنه که واقعاً می‌خوان کمکش کنن. این تردیدها باعث می‌شه امجد خیلی گیج بشه و نتونه درست تصمیم بگیره. وقتی آقا ابراهیم پیشنهاد می‌ده که با هم شراکت کنن توی بقالی، امجد خیلی خوشحال می‌شه، ولی کم‌کم می‌فهمه که این پیشنهاد یه تله بوده. در نهایت می‌بینه که آقا ابراهیم و آقا اسماعیل فقط به فکر منافع خودشون بودن و امجد رو بازی دادن. این تجربه‌ها بهش می‌فهمونه که دنیا پر از آدم‌های نادرسته و باید همیشه مراقب باشه. این داستان پر از درس‌هایی هست که آدم رو به فکر فرو می‌بره و از تجربیات سخت زندگی درس می‌گیره. این مرور برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشته شده.

۱۴۰۳/۱۲/۳۰
User avatar
مرضیه موسوی

کتاب بن بست شهریور نوشته آقای محمد علی گودینی یک داستان ایرانی هست راجع به پسر نوجوانی که تصمیم میگره بره دنبال کسب و کار . داستان از ماجرای یکی از همسایه ها شروع میشه که تعداد زیادی بچه دختر دارن و دوباره دختر دار میشن، من این بخش از کتاب رو بیشتر از بقیه بخش ها دوست داشتم و بیشتر به دلم نشست. کلا این داستان و به خصوص سرگذشت پدر دختر ها رو دوست داشتم چون انتظار نداشتم ماجرا براش خوب رقم بخوره اما خیلی خوب پیشرفت و ماجرا برام جالب شد. من سه تا ویژگی و طرز روایت توی کتاب دیدم یکی ایم که به شخصیت ها و داستان شون میپرداختن ، درباره بعضی از شخصیت ها وارد زندگی شون میشد و زیاد توضیح می‌داد، بعضی دیگه از شخصیت ها رو اول یکم بهشون می‌پرداخت و بعد بیشتر وارد شون مشد ، حالا ابن شخصیت ها بعضی شون با داستان شون شخصا برای من جالب بودن و بعضی نه . ویژگی دوم ، پرداختن به کسب و کار بود که یک پسر بچه کم سن و سال به دنبال کار میره و تلاش میکنه به کار خودش رونق بده و در ابن بین چالش هایی داره که بعضی مستقیم به کارش مربوط هستن و بعضی کاری نیستن اما به خاطر کار براش پیش میان. ویژگی سوم ، پرداختن به افکار و احساسات شخصیت اصلی یعنی پسر نوجوان داستان هست که معمولا در اتفاقاتی که براش میفته ، در برخورد ها و شنیده ها نوع نگاه و تفکر خودش رو داره ، به هر موضوع و اتفاقی فکر میکنه گاهی بهش بر میخوره گاهی کنجکاوی ش برانگیخته میشه و ... به نظرم احتمالا میتونه برای نوجوان ها یا چند سال کوچک تر هم جالب باشه چون هم در فضای نوجوانی هست و هم در فضای کسب و کار که خب نوجوان ها به این علاقه دارن . به نظرم من که البته از نوجوانیم گذشته داستان جالب بود اما نه اونقدر جالب . این یادداشت رو برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب

۱۴۰۳/۱۲/۱۹
User avatar
فهیمه محمودی

#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب رمان "بن بست شهریور" اثر محمدعلی گودینی، خواننده رو از همان ابتدا به دلِ کوچه پس کوچه‌های خاطره‌انگیز و شلوغ با خانه‌های آجری می‌بره و من این تصویرپردازی رو خیلی دوست داشتم. داستان از زبان امجد، نوجوانی که در یکی از این کوچه ها زندگی میکنه و با توصیف همسایه ها شروع میشه. امجد به دنبال یافتن شغلی آبرومند و فرار از درس و مدرسه، قدم به دنیای پرفراز و نشیب کسب و کار می‌گذاره و داستان وارد بخش اصلی میشه. این بخش از داستان میتونه یادآور این موضوع که پسرها اکثرا تابستونها در پی کسب تجربه و کمک به اقتصاد خانواده، به کاری مشغول می‌شدن، باشه. امجد، پس از جستجوی زیاد، به ناچار در بقالی برادران که دو شریک اون رو اداره میکنن، مشغول به کار می‌شه. اما خیلی نمی‌گذره که نحوه برخورد و رفتار آقا اسماعیل و آقا ابراهیم با امجد و با همدیگه، تردیدهایی جدی در دل اون ایجاد میکنه و اون رو نسبت به آینده‌ی شغلی‌اش در این مغازه، ناامید میکنه. پیشنهاد ناگهانی و به ظاهر خیرخواهانه‌ی آقا ابراهیم مبنی بر سپردن بخشی از مسئولیت‌های بقالی به امجد و شراکت در سود حاصل از اون، خیلی زود ماهیت اصلی خودش رو نشون میده و مشخص میشه که هدف اصلی از این پیشنهاد، بهره‌کشی از نیروی کار امجد و منفعت‌طلبی شخصی اونها بوده و در نهایت، پس از رونق گرفتن کسب و کار اون، امجد از کار برکنار میشه و برادرزن آقا ابراهیم، جایگزین اون و صاحب کسب و کار رونق گرفته اش میشه. امجد که از این بی‌مهری رنجیده خاطر شده، این بار شانس خودش رو در مغازه‌ی آقا صادق که مردی منصف و خوش‌نام در بازاره، امتحان می‌کنه؛ اما تقدیر، باز هم روی خوش به اون نشان نمی‌ده و مشکلات ناشی از حضور همسر دوم آقا صادق و بچه هاش، فضای ناخوشایندی را در محیط کار برای اون میسازه که یادآور تجربه‌ی تلخش در بقالی برادران میشه. شخصیت‌های رمان، از قادر قناد و همسرش با هفت دختر قد و نیم قد گرفته، تا مسلم سلمانی و دو همسرش، همگی با چنان ظرافتی توسط نویسنده ترسیم شده‌ که انگار اونها را بارها در زندگی واقعی ملاقات کردیم و خواننده حس می‌کنه که اون هم، یکی از اهالی همین کوچه است و هر روز از کنار این اشخاص، عبور میکنه و اونها رو میشناسه. این شخصیت‌پردازی قوی، یکی از نقاط قوت رمان محسوب می‌شه. اما کتاب "بن بست شهریور" علی‌رغم برخورداری از این شخصیت‌پردازی‌ جذاب و فضاسازی دلنشین، در پرداختن به جزئیات و گره‌گشایی از داستان دچار نقصه. انگار نویسنده، تنها به ترسیم خطوط کلی داستان و شخصیتها بسنده کرده و از پرداختن به سرنوشت شخصیت‌های فرعی (مثل قادر قناد و خانواده‌اش و یا حتی راننده‌ی وانت وسپایی که امجد هر روز اون رو می‌دید) غافل مونده و رهاشون کرده، بطوری که نه هیچ تاثیری در روند داستان دارن و نه حتی بود و نبودنشون در داستان فرقی ایجاد میکنه. علاوه بر اون، پایان‌بندی رمان هم بسیار سریع و سرسری به نظر می‌رسه و هیچ‌گونه پیام یا درسی رو به خواننده منتقل نمی‌کنه و باعث می‌شه که مخاطب پس از اتمام کتاب، احساس نوعی سردرگمی و ابهام داشته باشه و داستان براش ناتموم باشه، احتمالا نویسنده قصد نوشتن ادامه ای برای اون داشته باشه. با در نظر گرفتن همه این نکات، به این نتیجه می‌رسم که کتاب "بن بست شهریور" با وجود پتانسیل‌های زیادی که میتونست در توصیف همه اشخاص و زندگی و آینده شون داشته باشه، نتونسته به اثری موندگار و کاری که به دیگران توصیه کنم، تبدیل بشه. این مرور برای چالش مرورنویسی فراکتاب زمستان نوشته شده.

۱۴۰۳/۱۱/۲۷
User avatar
maryam torabi

#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب قصه ی پیدا کردن کار و راهی که بشود از آن رزق حلال درآورد قصه ی کهنه ای و مربوط به گذشته نیست و همیشه مثل نان از تنور درآمده، تازه ی تازه است و این اتفاق در روزگاری برای پسرها بیشتر نمود داشت اما الان میبینیم که دختران هم طالب شغل و پیدا کردن راهی برای پول درآوردن هستند. داستان این کتاب از جایی شروع می شود که خانواده ی پرجمعیتی برای بار چندم دختردار می شوند و اسم او را میرا میگذارند، در حالیکه این خانواده درگیر نوزاد هستند به سراغ همسایه آنها می رویم که پسری دارند بازیگوش و کار نکن به نام امجد. امجد که نمیدانیم دقیقا چه اتفاقی برایش می افتد در پایه 6ام قید درس خواندن را می زند و به سراغ این می رود که کاری برای خود دست و پا کند و قرعه به نام مغازه ای می خورد که دو شریک آن را اداره می کنند. یکی از شرکا در مغازه نیست که او کارش را شروع می کند. خلاقیت و نوآوری های او برای بهتر کردن اوضاع قاراشمیش مغازه نشان از این دارد که او با نگاه مشتری نیز به مغازه می نگرد و می داند که اگر مغازه از رنگ و جلا بیوفتد به همان میزان مشتری هم ندارد پس دست به کار می شود. دقت او در اندازه گیری جنسی که به مشتری می دهد توجه کارفرما را جلب می کند و او راضی است که همچین شاگردی دارد اما اوضاع به همین منوال طی نمی شود. امجد از صبح تا شب در آن مغازه کمابیش با خوبی روزگارش را می گذراند تا اینکه شریک غایب حضور به عمل می آورد و این می شود که گرفتاری های ذهنی امجد شلوغ می شود. او دیگر نمی داند در این مغازه همچنان کار کند یا عطایش را به لقایش ببخشد و برود به سراغ کار دیگر. انتقادی که می شود به این کتاب کرد: در جایی می خوانیم آقا صادق از رژیم اسرائیل به عنوان کشور یاد می کند و گویی آن را به رسمیت می شناسد که با توجه به اینکه کتاب برای نوجوان ها است نکته منفی تلقی می شود. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام.

۱۴۰۳/۱۱/۹
موارد بیشتر