
انشاءالله که مطالعه این کتاب ها سوق دهنده ما باشه برای حرکت در مسیر شهدا، وجود این کتاب ها عالیه
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب به تعبیر بزرگان شهادت هنر مردان خداست مردانی که از جان از مال و از دنیای خویش گذر کردهاند تا به منشا نوع جهان هستی ملحق شوند و خویش را به آن نور آغشته نمایند شهید سید مصطفی موسوی یکی از آن مردان هنرمند هستند که در زمان حیات خود همچون هنرمندی زیسته و هنرمندانه به دیدار حق تعالی نائل گشت کتابی که مختص به آن شهید بزرگوار است و در آن حیات زندگانی نورانی او بیان شده است کتاب بیست سال و سه روز می باشد. کتاب بیست سال و سه روز به قلم سمانه خاکبازان توسط انتشارات روایت به چاپ رسیده و تقدیم جهان اسلام گشته است. با گشایش هر ورق از اوراق این کتاب جهانی تازه به روی ما باز میشود جهانی که مدام به دنبال آن بودیم که از این دنیا رهایی یابیم و مسیر حق تعالی را بیابیم این کتاب در 216 صفحه و 6 فصل گردآوری شده است که با مقدمه ناشر و مقدمه نویسنده آن آغاز شده و سپس به بیان حیات ایشان با تمام جزئیات از کودکی و دیده به جهان گشودن تا زمان حضور در میدان جنگ به همراه تصاویر در انتهای کتاب پرداخته است کتاب بیست سال و سه روز توسط مقام معظم رهبری به مقام تقریظی راه یافته و از این جهت منبعی بسیار ارزشمند جهت آشنایی با یکی از بندگان خاص خدا است که به نثر داستانی مانند و روایت نوشته شده است که برای همه اقشار جامعه قابل فهم و تجزیه و تحلیل است شخصیت این کتاب را به عنوان جوانترین شهید مدافع حرم میشناسیم که هدف این کتاب معرفی آن شهید والامقام بر تمام رهروان راه حق میباشد پیشنهاد میکنم این کتاب را حتماً تهیه نموده و مطالعه نمایید و در نظر داشته باشید که تنها خواندن کافی نیست. خواندن لازم است ولی کافی نیست مهم این است که وقتی یک کتابی را مثل این کتاب که در دست انقلاب و دفاع مقدس جای دارد مطالعه کردیم به بهرهگیری از آن به صورت عملی بپردازیم چرا که علم با عمل خود را نشان میدهد و ماندگار میشود مثل بزرگان دین که علم بدون عمل را به درخت بدون میوه تشبیه کردند که نباید ما اینگونه باشیم این یادداشت را جهت شرکت در چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم. سامان محمدی. زمستان 1403
عالی و خیلی درس آموز از این شهید بود من خیلی این کتاب رو دوست دارم و به زودی سفارش میدم
بیست سال و سه روز نوشته سمانه خاکبازان روایت زندگی جوان ترین شهید مدافع حرم شهید سید مصطفی موسوی است. مراسم تقریظ حضرت آقا بر کتاب های مجید بربری، هواتو دارم و بیست سال و سه روز را که میدیدم، صحبت های مادر شهید موسوی برایم بسیار زیبا و درس آموز بود. مادری قوی و محکم. آن موقع کتاب را نخوانده بودم و از خیلی از مسائل اطلاعی نداشتم. اما الان وقتی ماجراهای کتاب و صحبت های آن روز سادات خانم را کنار هم میگذارم بیشتر از قبل به این بانو افتخار میکنم. رابطه بسیار نزدیک و صمیمی سادات خانم و وابستگی زیاد او به سید مصطفی برایم مدام این سوال را تداعی میکرد که این مادر چطور از فرزند جوانش دل کَند؟ به گمانم آنجا که سید مصطفی به مادرش گفت تا از من دل نکنی به معرفت واقعی نمیرسی نقطه عطف ماجرا بود. وقتی سادات خانم داشت در مراسم صحبت میکرد، نمیدانستم مصطفی تنها پسرش بوده است. راستی چه قدر شهامت لازم است تا تنها پسرت را راهی این مسیر کنی؟ سید مصطفی ویژگی های خوب زیادی داشت. از اهل مطالعه بودنش بسیار لذت بردم، به اینکه در جوانی به این شناخت رسیده بود غبطه خوردم، از صبر و متانت و لبخند همیشگی اش، احترامی که برای پدر و مادرش قائل بود، از سماجتش برای رسیدن به اهدافش، از تلاش بسیارش، .... متن روان و بیان زیبا و شیوا و انسجام در روایت داستان از جمله نقاط برجسته و قوت کتاب پیش روست. سید مصطفی پسر دهه هفتادی و اهل همین روزگار است و باور اینکه کسی در این سن و سال کم به چنان بینش عمیقی برسد و برای این عقیده و باور سال ها تلاش کند شاید کمی دور از ذهن باشد اما واقعیتی است که در اطراف ما و در همین سال های نه چندان دور به وقوع پیوسته است.خواندن این کتاب یقیناً برای همه مخصوصا جوانان هم سن و سال سید مصطفی درس آموز و ارزشمند است. این یادداشت را برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
بـــِــسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیِـــم یا مهدی نسال الله منازل الشهداء کتاب زندگی شهید را به خوبی به تصویر میکشد و نثر کتاب روان و خواناست. انتخاب نویسنده بسیار خوب بوده و به شخصیت پرباری پرداخته است.
چقدر زیبا بود این کتاب... به عمق جانم نشست... اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ صوتی کتابو شنیدم واقعا عالی بود
همیشه یاد داداش مصطفی عزیز و با غیرتم در قلبم خواهد ماند
چندیست که سنم را باور ندارم. در گذشتهها، همیشه وقتی کتاب میخواندم، خصوصا زندگینامه ها، سنم را با سن قهرمان کتاب مقایسه میکردم و با خود میگفتم اگر به سن او برسم، آیا من هم یک قهرمانم؟ از این روزگار چندیست که گذشته است و حالا وقتی کتاب می خوانم، قهرمان داستان یا همسن من بوده و یا کوچکتر. او متولد 1374 است. چند سالی با هم تفاوت سنی داریم که مدام برهههای زندگیاش را با خودم مقایسه میکنم. همدههای هستیم. و من در حسرت روزهایی که گذشته و از من قهرمان نساخته. کتاب«بیست سال و سه روز » زندگی شهید مدافع حرم، سید مصطفی موسوی است. یک فرد نخبه. در دبیرستان به دنبال طراحی ناو، آنقدر تلاش میکند، که به واسطه آن، کانادا برایش دعوتنامه تحصیلی میفرستد. یک فرد باتقوا و اخلاقی که هیچ کس حتی در دوران نوجوانی، او را اهل دعوا و درگیری ندیده! آنقدر که وقتی از سر کمک و پاکدلی، به دختری که از او خواسته تا برایش لوازم التحریر و غذا بخرد، دست رد به سینهاش نزده ولی وقتی با تکه کاغذی با شماره، مواجه شده به خودش شک کرده که چه کرده که یک دختر همچنین گمانی به او برده! فردی دنبال روح و معنا، کتابخوان، کتابهای شریعتی، مطهری، علامه جعفری. دلبسته خانواده خصوصا مادر. مهمتر از همهی اینها، بنده بودن است! آنقدری که بجای دانشگاه، سر از آموزش نظامی درآورد و دلش میخواهد الگوی بندگیاش، پدر همه بندهها باشد: حضرت حسین علیه السلام و این شروع و پایان قصه است. در واقع سال اول دانشگاه باید باشد که در میدان آموزش رزم است و با رضایت کامل پدر در این میدان پا گذاشته و اما، فرمانده نمیگذارد چون تک پسر است! کم سن و سال است اما همه کار میکند تا بهترین باشد و البته هست و عازم سوریه می شود. شاید پدر شوق و آرزوی نهان خود را در وجود پسر ریخته و او را عازم رزم کرده. فرمانده در سوریه هم او را در دسته هجوم نگذاشته بود ولی سیدمصطفی در فکر شهادت بود و آخرین شب محرم... . رقص مرگ در برابر من زیباست... برای چالش مرورنویسی فراکتاب برشی از کتاب: آقاتقی با لبخند، به شانهاش زد و گفت: تو با بقیه فرق داری سید مصطفی. چند روز پیش دیدم داری زمین رختشویی رو تی میکشی. بقیه یا حالش رو ندارن و با خودش میگن یکی دیگه انجام میده یا کلا به فکرش نیستن. اما تو اینجوری نیستی. دیدم چند باری رفتی سراغ پرکردن آب تانکر. خوشم میآد یه جوری هم کار میکنی که کسی نفهمه؛ بیسروصدا. لبخندی زد و گفت: نه آقاتقی اینجوریا هم نیست. آقاتقی گفت: نه دیگه. میدونی چند بار دیدمت داری ظرفهای غذای بچهها را از گوشهکنار دیوارها جمعوجور میکنی؟ کلا برای کمک پایهای. #چالش_مرورنویسی_فراکتاب
شهید برای دفاع از وطن و آب و خاک و اعتقاداتش از جانش مایه میگذارد، مثل سید مصطفی موسوی ،تک پسری باهوش و درس خوان که زرق و برق دنیا رو در قبال گرفتن نامه ی عملش به دست راستش فروخت سید مصطفی برای اعتقاداتش برای خانم زینب کبری برای سوریه رفت برای دفاع در برابر دشمنان رفت و شهید شد ،سید مصطفی اگر در سال 1403 زنده بود الان 29 سال بیشتر نداشت مثل همه ی جوانها میتوانست سرخوشی و سرگرم روزگار شدن را پیش بگیرد ولی بدانید که انتخاب او چیزی فراتر از دنیا بود شهدا همیشه زنده هستن و در کنار ما زندگی میکنن .
خیلی خوب، خلاصه، مختصر و مفید
نگارش کتاب به نظرم میتونست بهتر باشه،ودر نسخهی صوتی جذابیتش کمه.
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب شاید قسمت این بود که در این روزهای سقوط مجدد سوریه دوباره به سراغ کتاب هایی از شهدای مدافع حرم بروم و این بار به لطف فراکتاب کتاب از شهید سید مصطفی موسوی خوانده شد. یکی از ابزاری که می تواند انسان را به سعادت برساند یا به درجه ی رفیع شهادت، داشتن مادری است که در دوران شیردهی مراقب است وضو داشته باشد تا بتواند شیری که به وضو آلنده است را به فرزند خودش بدهد. شاید در جمله کمی ساده انگارانه فرض شود ولی حتما تاثیری بر آن غذا دارد. این کار حتی نیاز به پول ندارد و به راحتی و اندکی مراقبت و حواس جمعی می شود آن را انجام داد.سید مصطفی موسوی تک پسر خانواده ی موسوی از همان بچگی نشان می داد که نه اهل و جنگ و دعواست و نه حتی دلش می خواهد به سراغ پرجنب و جوشی مثل فوتبال برود. کودکی آرام و کتاب خوان که همین منجر به این شد که وقتی اطرافیان تابوتش را دیدند مات و مبهوت شوند که چگونه همچون پسری به سوریه می رود و می جنگد؟! چون در باور آنها نمی گنجد که مصطفی از کجا به کجا رسید و به چه چیزی می اندیشید. تاثیر کتاب هایی که مصطفی می خواند نیز بی اهمیت یا کم اهمیت نبود. خواندن کتاب هایی از دکتر علی شریعتی و علامه جعفری و شهید مطهری نگاه او را به وقایع اطراف و به درون خود عمیق تر کرد و دیگر یک آدم با تفکر سطحی نبود. در وقت درست به هل من لا ینصرنی لبیک داد و پا در راه جهاد گذاشت و مانند دیگر شهدا نیز در ابتدا به در بسته خورد ولی چون بر راهی که می خواست برود مطمئن بود از پای ننشست و دوباره و دوباره تلاش کرد. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.
کتاب عالی، واقعا ما مدیون شهدا هستیم...
عالی بود
خوب
عالی بود من برای مسابقه کتاب خوانی می خواستم و نفر اول شدم
پدر حامی مادر دلبسته آرامش بعد از شهادت
پسری اروم با پشتکار فراوون . وقتی چیزی رو یاد میگیره بشدت پاش وایمیسه همین میشه مایه رستگاریش
برای من خیلی جالب بود که شهید در این سن پایین به فکر حضور در سوریه و جنگ و شهادت بوده همچنین شجاعت و حمایت پدر بزرگوارشون و جالب تربعد از شهادت آرامش و پذیرش مادر عزیزشون . بعد از خوندن این کتاب و کتاب هواتو دارم به یاد آقا مرتضی و آقا مصطفی میوفتم ان شاءالله شهدا هم پیش ابا عبدالله از ما یاد کنند.
خیلی خوب بود