چمران، و ماادراک چمران واقعا چمران را خیلی دوست دارم. و کتاب هایی که در مورد آن نوشته شده. از مدت ها پیش میخواستم این کتاب را بخوانم. هم چمرانی بودنش و هم طرح جلدش مرا شدیداً جذب میکرد. آفتابگردان شفاف آبرنگی روی کتاب دلم را برد. برایم سوال شد آفتابگردان چه ربطی به شهید چمران دارد. آخر کتاب، پاسخم را گرفتم. از قول یکی از راوی بود. که درجایی زمین داشتند و چیزهایی کاشته بودند. چند آفتابگردان هم کاشته بودند. یک عکسی هم گفته آمد که چمران در کنار این گل ها بوده که آن عکس آخر کتاب است. کتاب، اندازه ای که فکر میکردم جذاب نبود و توی ذوقم زد. البته قسمت های لبنان بد نبود ولی چند ویژگی داشت که لذت کتاب را کم میکرد. مثلا اسم راوی مشخص بود ولی اینکه که است و چه سمتی دارد و چرا آنجاست مشخص نبود. همین موضوع باعث میشد تا بفهمم چی به کجاست کلی طول بکشد. خیلی شخصیت ها هم کلا معلوم نمیشد چه کسی هستند و چه ربطی به ماجرا دارند. ولی بجز این نکات خیلی جالبی داشت. مخصوصا از دوران نخست وزیری و لبنان. اینکه چطور با سختی آن پزشک هارا بردند و آوردند. این قسمت در کتاب «مرد رویا» هم بود. که البته مرد رویا صد پله جذاب تر و داستانی تر بود ولی از جنبه ای این دو کتاب مکمل هم حساب میشدند. اوایل کتاب مطالب جالبی راجع به فضای لبنان و فلسطین در آن زمان داشت. واقعا برای ما که چند سال است در فضای جنگ با اسرائیل قرار گرفتیم باور این موضوع که قبلا این فضای آنقدر متفاوت بوده سخت و غیر قابل قبول است. البته کمتر هم گفته شده. همین تغییر تقریباً 180 درجه ای فضا نشان میدهد چقدر کارهای آن زمان چمران و امام موسی صدر و یارانشان موثری بوده. چقدر صبوری کردند و تهمت های مختلفی را مثل همدستی با اسرائیل تحمل کردند و نتیجه آن را امروز داریم در یکپارچگی جبهه مقاومت میبینیم. من این متن را برای چالش مرد نویسی بهاره فرا کتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
متحیرم چه بگویم، دکترچمران بی نظیر است.
«از خدا پَروا تا پَر وا کنید» شهید مصطفی چمران عالی بود 👏🏻