
[یک بار وصیت کرد «وقتی من را گذاشتید توی قبر، یک مشت خاک بپاش به صورتم.» پرسیدم «چرا؟» گفت «برای این که به خودم بیایم. ببینم دنیایی که بهش دل بسته بودم و به خاطرش معصیت می کردم یعنی همین.» گفتم «مگر تو چقدر گناه کردهای؟» گفـت «خـدا دوسـت نـدارد بنده هـاش را رسـوا کنـد. خـودم می دانـم چه کارهم.»] [این همه چیز توی این دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست.] واقعا محشر بود، چند دقیقه پیش خوندنش رو تموم کردم اما هیچ جوره نمیتونم احساسم موقع خوندنش رو وصف کنم. فقط میتونم بگم بینظیره👌
کتاب تاثیر گذاری هست و درس آموز از رزمنده ای که تمام دردهاش رو با خدا معامله کرده بود. خدا رحمتشون کنه. کتاب صوتیش رو هم با صدای همسر شهید کار کنید خوب میشه با همون حزن و نوع عالی گفتن خاطرات از شهید ،حتمن کتاب خوبتری میشه. گاهی سخنرانی که خاطرات لحظات آخر شهید رو از زبان همسرشون هست گوش میدم و منقلب میشم. اون موقع بخودم میگم چقدر ما تا شهدا و اخلاصشون فاصله داریم.
موضوع مکتب شهید یک دنیا معرفت است اگر؟
خیلی زیباست من این کتاب رو حدود هشت سال پیش خوندنم اما هنوووز لحظه های دلداگی و عاشقیشون رو در ذهنم دارم. خوندنش رو توصیه میمنم