
بسم الله الرحمن الرحیم #چالش ـ مرورنویسی -فراکتاب کتاب تو را خانه ای هست، زندگی نامه داستانی شیخ بهایی است که مرا یاد کتاب نخل و نارنج انداخت. چقدر نوشتن این کتاب ها راجع به مفاخر مذهبی لازم است. شروع کتاب از کودکی شیخ است که در روستای جباع لبنان میگذرد و پس از شهادت شهید ثانی پدرش تصمیم به مهاجرت به ایران میگیرد تا فرزندش محمد که صاحب استعداد است در ایران مشغول تحصیل علم شود. آن روزها شاه طهماسب صفوی بر سر کار است و قزلباش ها از قدرت زیادی برخوردارند. پایتخت ایران نیز، قزوین است. شیخ علی منشار، آشنای عزالدین حسین (پدر شیخ بهایی) که در قزوین صاحب منصب است پای ایشان را به دربار باز میکند. شیخ بهایی علاوه بر مسائل دینی علاقه زیادی به یادگیری معماری، نجوم و علوم غریبه دارد. آن ها در قزوین ساکن خانه شیخ منشار هستند که همسرش از دنیا رفته و یک دختر اهل علم به نام فاطمه دارد. پدر شیخ بهایی اهتمام زیادی بر برپایی فریضه نماز جمعه دارد که در ایران برگزار نمی شود. پس از ازدواج فاطمه و شیخ بهایی، عز الدین حسین راهی هرات برای تبلیغ تشیع میشود. شیخ بهایی پس از هفت سال به هرات می رود و دیداری با پدر میکند. پس از آن به قزوین باز میگردد. حالا شاه عباس پس از نزاع ها و کشمکش های خونین بر سر کار است و به شیخ میگوید میخواهد پایتخت را عوض کند و به اصفهان ببرد، او را مأمور میکند که به اصفهان رفته و بناهایی بسازد. شیخ پس از بازگشت، به همراه شاه راهی اصفهان می شود و از نقشه ها و طرح های سخن میگوید. کتاب تا لحظه وفات شیخ پیش می رود. از نقاط قوت کتاب این است که لا به لای داستان، شخصیت لطیف و شاعرانه شیخ را روایت میکند و اشعار او را به تناسب می آورد. افراد مشهور هم عصر او را مثل میرعماد، میر فندرسکی و ملا صدرا را معرفی میکند. به تفصیل راجع به نحوه بنای مسجد شیخ فضل الله و حمام و منار جنبان و بقیه بناهای ساخت شیخ توضیح علمی میدهد که چون در خلال داستان است، شیرین است. از کشکول و سایر کتاب های ایشان هم به تناسب مطالبی آورده شده است. حتی توضیح می دهد که چرا شیخ بهایی با دربار، در ارتباط است و حتی مخالفت های شیخ با تصمیمات شاه را نیز بیان میکند. #این یادداشت را برای شرکت در چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته ام.