
کتابهایی که از وجود منافقین خلق و این گروه به شدت خشن که درواقع از نظر من جملهی هدف وسیله رو توجیه میکنه باعث تغییر ایدئولوژیک اونها شد هنوز که هنوزه میتونه جذابیت داشته باشه سودا دختری که کارهای مادرش باعث شده به گروه مجاهدین (منافقین) خلق ملحق بشه به دلیل اینکه خانوادهی کم و بیش سستی داره بهترین دست آویز و فرصتی میتونه باشه برای سودجوها، سودجویی همچون درسا. درسایی که فکر میکنی رفیق توست ولی از پشت بهت خنجر میزنه و وقتی از علاقهی سودا به امیرعلی باخبره کاری میکنه که با تحقیر و مُهر خیانت از گروه خارج بشه سودا با اون تحقیر نشسته در قلب و ذهنش دست و پنجه نرم میکنه و با مردی ازدواج کرده که ازش خیلی کوچیکتره و اون مرد بهش خیانت کرده در این وانفسا درسا دوباره سروکلهاش تو زندگی سودا پیدا میشه. درسا با یه نقشهی جدید و با روی خوش که انگار نه انگار قبلا سودا رو با خاک یکسان کرده... این کتاب رو دوستش داشتم ولی یجاهایی سوال درست کرد تو ذهنم ولی جوابی پیدا نکردم. کاش میشد از زبون خود درسا جواب اینکه چرا نگذاشت امیرعلی و سودا بهم برسن رو میفهمیدیم. اینکه چطوری مرد برام مورد سواله. اینکه امیرعلی آیا نقطهضعفی دست درسا داشت که اونجوری پشت به علاقهاش به سودا زد برام مورد سواله!!! ولی بهرحال دوستش داشتم، کتاب کسل کننده نبود و کشش داشت اما خب نقدهایی هم بهش وارده که نویسنده عزیز کاش توجه میکرد بهش. یکیش مثلا میتونه توضیح دادن نگاه برزو به سودا باشه همینکه به ما میگفت نگاه برزو کثیف هست بس بود. فضای کتاب یه فضای عصر پاییزی رو داره که دلت میگیره. حال و هوای زندگی سودا اینجوریه از نظر من. نه از مادرش خیری دید و نه پدرش از زنده بودن مادرش بهش چیزی گفته بود. نرسیدن به امیرعلی هم که خودش قصهی جدایی داشت. عشق اگه اینقدر تبعات داره که بهتره قبل عاشق شدن خوب فکر کرد که بچهای که ماحصل اون عشق میشه زجر نکشه #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.