
نظرات کاربران و نقد و بررسی کتاب به توان هایتک
انشالله خداوند شما رو جز احرار قرار دهد. الحمدلله.
کتاب به توان هایتک داستان واقعی یه گروه از جوونای ایرانیه که تصمیم میگیرن توی شرایط سخت تحریم و وابستگی، روی پای خودشون بایستن و یه شرکت دانشبنیان رو از صفر راه بندازن. این شرکت که اسمش آهار هست، کارش رو با بازطراحی و تولید بردهای الکترونیکی نیروگاهی شروع میکنه و بعدش کمکم تو حوزه سیستمهای کنترل پیشرفته تو صنایع انرژی هم پیشرفت میکنه. نکته جالب این کتاب اینه که نشون میده چطور میشه بدون تکیه به خارجیا، توی یه صنعت حساس و پیشرفته رشد کرد. نویسنده، شبنم غفاری حسینی، خیلی روان و خودمونی این مسیر پرچالش رو تعریف کرده. از سختیهایی که این تیم توی راهشون باهاشون دست و پنجه نرم میکنن تا لحظه های موفقیتی که بعد از کلی تلاش به دست میارن. به توان هایتک فقط یه روایت ساده از پیشرفت یه شرکت نیست؛ بلکه یه درس بزرگ از امید، خودباوری و تلاشه. این کتاب ثابت میکنه که اگر یه گروه متخصص و متعهد دور هم جمع بشن، میتونن حتی توی سختترین شرایط هم دستاوردهای بزرگی داشته باشن. به توان هایتک برای هر کسی که میخواد توی حوزه دانشبنیان و تکنولوژی پیشرفت کنه و چیزی رو از صفر بسازه نوید بخشه. قبلا در حوزه پیشرفت کتاب تند تر از عقربه ها حرکت کن و آرزوهای دست ساز رو خونده بودم و این کتاب هم مثل اون دوتا برام بسیار ارزشمند و امید آفرین بود. به امید روزیکه همه مون با تکیه به توان و نیروی جوونای پرتلاش و نخبه این سرزمین به بالاترین موفقیت ها برسیم، حتی با وجود تحریم ها و بدون هیچ وابستگی فکری و عملی به خارج. این کتاب برای کارآفرینان، صنعتگران و دوست داران علم و فناوری و جوانان به شدت زیبا و اثرگذاری و مطالعه ش میتونه ریشه های امید و خودباوری را در ما تقویت کنه، پس اگه به پیشرفت علم و فناوری، علاقه داری از دستش نده! این یادداشت را برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرورنویسی_فراکتاب
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب هنوز مزهی کتابهای عملیات احیا و تندتر از عقربهها حرکت کن از زیر زبانم بیرون نرفته بود که دوباره کتاب دیگه ای در مورد این موضوعات سر راهم قرار گرفت و اون چیزی نبود جز: کتاب به توان هایتک. کتابی که دوباره خودکفایی و استقلال در زمینهی تولید داخلی رو به آدم یادآور میشود و به انسان حس غرور میدهد. کتاب از زبان 2 نفر به نام های محمدرضا هاتف و رضا جهانی نقل میشود. دو پسر که از همان بچگی علاقهمندیشان به حیطهی الکترونیک و کامپیوتر شکوفا شد و اتفاقا خانواده های هر دو نیز نقش حمایت گرایانه خودشان را به خوبی نشان دادند. در همان راه یعنی رفتن در مسیر علاقه مندیشان به جایی رسیدند که به تاسیس شرکتی به نام آهار دست زدند. آنها پیش از تاسیس شرکت آهار، برای حل مشکلاتی که شرکت ها، کارخانجات به آن دچار شده اند ولی خودشان از آن اطلاعی ندارند! قدم پیش می گذاشتند و در این راه از اینکه دست رد به سینه اشان بخورد باکی نداشتند. لوس و نازپرورده بودن اصلا در خون این دو جوان وجود نداشت که این موضوع به خودی خود اصل مهمی است. در این کتاب باز هم مسائلی که سد راه شرکت های نوپا که دلسوزی برای برطرف کردن مشکلات ممکلت شاخصه اصلی آنها بود، قرار میگرفت تکرار شد و بنابراین مخاطب را به این نتیجه میرساند که پس مشکل یا مشکلاتی وجود دارد و ناشی از توهم نیست. مشکلاتی که گاها از سمت مسئولین، گاهی بخاطر قوانین اشتباه و گاهی هم به خاطر رفتار بعضی از اطرافیان، نفس شرکت آهار یا بهتر بگوییم نفس انسان هایی که نیت و عملشان برای مملکت خیر است را میگرفت و یا انرژی مضاعفی که آنها برای برطرف کردن مشکلات در وسط گود میگذاشتند را حیف و میل میکرد و حتی در بعضی اوقات سبب میشد از کاری که میخواهند انجام بدهند و خیری در آن وجود داشت منصرف شوند و عطایش را به لقایش ببخشند. باشد که ان شاء الله در روزی دیگر کتابی بخوانم که تمام این مشکلات ذکر شده برطرف شده اند و سدی در برابر کشور عزیزمان ایران وجود ندارد. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.
به توان هایتک ، کتابی درباره چند تا جوان که با دست خالی اما تلاش و ممارست زیاد تونستن نتایج بزرگی رو رقم بزنن . کتاب به روایت دو نفر هست و از دوران کودکی شون شروع میشه البته حجم کتاب خیلی زیاد نیست و از اضافه گویی و حرف های کم اهمیت یا خیلی تخصصی پرهیز شده که باعث میشه کتاب روان و شیرین باشه . از اول کتاب تحت تاثیر خانواده و والدین شون قرار گرفتم ، یک تعادل بسیار دلنشین از همه چیز ، تربیت خوبی که دست و پا گیر نیست ، بال و پر دادن به فرزند شون ، همراهی کردن ، راه یاد دادن و درست کار بودن . نکته جالب بعدی برای من هوش شون بود که البته توسط خودشون و با زحمت های زیاد خودشون براشون ثمر داشت، اما مهم ترین چیز به نظرم در کتاب روحیه بالا و تلاش های خیلی زیاد شون بود و البته شخصیت های جالبی که داشتن. تلاش های صبح تا شبی و شب تا صبحی ، وارد هر گودی شدن و هر باری رو بر داشتن ، به هر دری زدن و از واکنش های شدید و منزجر کننده عقب نکشیدن. به اصول های خودشون پایبند بودن ، توی دنیای مادی امروز ،سود رو در اولویت قرار ندادن ، وقتی کتاب رو میخوندم خیلی برام شگفت انگیز بود که چطور از بچگی به دنبال کار بودن و خود کار، نه پول و چه موفقیت های بزرگی رو رقم زدن . یادمه یکبار یکی از استاد های دانشگاهم گفت ایرانی ها حتی نمیتونن یک کلید بسازن، و من هر وقت یک کتاب راجع به پیشرفت های شرکت های دانش بنیان و تولیدات داخلی می خونم یاد اون استاد می افتم و اینکه احتمالا خیلی ها از این پیشرفت ها بی خبرن و از پیشرفت نا امیدن ، شاید با خوندن این کتاب استاد دانشگاه دست از ناامیدی و نالیدن برداره ،شاید جوان امید جدیدی پیدا کنه و شاید خیلی ها دست شون برای جواب دادن به حرف های غیر منطقی بقیه پر بشه . اما لذتی که در خود کتاب هست وصف ناپذیره ، اشتیاق بی پایان و تلاشی که داشتن واقعا خواننده رو به وجد میاره . این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
این مرور را برای #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب نوشتم تا شما هم بخوانید، فکر کنید و به ایرانی بودنتان افتخار کنید. این کتاب قصه است، قصهای از جنس غیرت و اراده! نه تخیلی، نه داستانی در خیال؛ بلکه واقعی، از آن واقعیهایی که وقتی میخوانی، حس میکنی وسط میدان ایستادهای، کنار مهندسانی که با دستهای خالی، اما با دلهایی پر از ایمان، غولهای آهنی را به زانو درآوردند. کتاب «به توان هایتک»، روایتی است از مردان و زنانی که وسط طوفان تحریم، چراغ صنعت برق کشور را روشن نگه داشتند؛ به دست خودشان، با فکر خودشان، با «ما میتوانیم» واقعی! شرکت آهار؛ یک اسم کوچک برای یک کار بزرگ. اینجا نه خبری از برندهای خارجی بود، نه حمایتهای خاص. فقط ایمان جوانهایی که تصمیم گرفتند بهجای غر زدن، کار کنند، بهجای گلایه از وضع موجود، تغییری ایجاد کنند. آهار از بازطراحی بردهای الکترونیکی نیروگاهی شروع کرد و به بومیسازی سیستم کنترل توربین و سیستمهای پیشرفته دیگر رسید. آنهم در شرایطی که دنیا با تحریمها دور ما دیوار کشیده بود. این کتاب، داستان همین جوانهاست؛ کسانی که ثابت کردند «ساختن» یک شعار نیست، یک عمل است. شبنم غفاری حسینی، نویسنده کتاب، دقیقاً همان کاری را کرده که باید. ساده نوشته، ولی عمیق. وقتی میخوانی، انگار خودت کنار آن توربین عظیم ایستادهای و صدای غرش آن در گوشهایت میپیچد. اضطراب را حس میکنی، دعاهای زیر لب تیم را میشنوی، و وقتی کار تمام میشود، شانههایت از خوشحالی سبک میشود. کتاب، تو را از خواننده بودن جدا میکند و به دل ماجرا میبرد. «ما جوانهایی که هیچکس بهمان اعتماد نکرده بود، در آن لحظات فقط خدا را داشتیم. حالا ما آدم کوچولوها، میخواستیم این غول عظیمالجثه را رام کنیم.» این جمله را بخوان و حسش کن؛ حس کن که جوانهای بیستوچند ساله، با دستهای خالی، چیزی ساختند که خیلیها باورش نمیکردند. این کتاب را باید خواند، تا بدانیم این خاک چه گنجهایی دارد. باید بفهمیم ایمان و اراده چه معجزههایی میکند. این کتاب نه فقط برای مهندسان، بلکه برای هر کسی است که میخواهد یاد بگیرد چطور وسط میدان بایستد و تسلیم نشود.
کتاب بسیار خوب با نثر جذاب و محتوای عالی که لازمه همه بخوانند به ویژه نسل جوان امروز
سلام ، متن بسیار روان و پر کشش بود . همچنین تصویری جالب از جوانان کوشای ایرانی ترسیم میکرد که با خلاقیت و پشتکارشان نخست معنایی به زیست خود و بعد از آن توانی به تولید کشورشان دادند.